- مینیمال‌های تاریخی ۱ (دیکتاتور مصلح!)
دیکتاتور مصلح!

من عقیده قطعی دارم که در مشرق زمین و مخصوصا در ایران یک دماغ مصلح و یک فکر روشن و سعادت طلب، هزار درجه بهتر می‌تواند موجبات سعادت جماعت را اکمال نماید تا خود جمعیت... من معتقدم که هیأت جامعه ایران درب خانه خود را جاروب نخواهد کرد. چراغ درب منزل خود را روشن نخواهد نمود. زباله حیاط خود را به دست سپور بلدیه نخواهد سپرد. یک نفر مصلح، یک دماغ منور و فکر باز لازم است که هر روز صبح به زور درب منزل ما را جاروب کند. چراغ کوچه‌های ما را به زور روشن کند. وضع لباس ما را به زور یکنواخت و یک روند نماید. معارف ما را به زور اصلاح کند، از فتنه‌های مجلس ملی ما به زور جلوگیری نماید، دربار سلطنتی ما را به زور اصلاح و تصفیه کند، عمله خلوت آنرا به زور از اشخاص منورالفکر بگمارد. مستخدمین بی هنر ادارات را به زور خارج نماید، چرخ ادارات را به زور به راه بیندازد... مجلس شورا را به زور از اشخاصی انتخاب کند که فیمابین انستیتوی پاستور و اصطبل و قهوه را فرق بگذارند، قهوه خانه و شیر فروشی و بقالی و عطاری ما را هم به زور مرتب نماید. تحصیلات زن و مرد را به زور و با قوه سرنیزه و شلاق اجباری نماید، و همین طور از جمیع جهات از جزء و کل و از واضح و مکتوم حتی ساعات خواب و بیداری ما را خودش به زور معلوم کرده و بالاخره پرده اوهام را به زور از جلو چشم ما رد نماید و به درجه‌ای مواظب ما باشد که اثرات تعلیم و تربیت به شکل عادت ثانوی در ما نمودار گشته و آنوقت ما را به حال خود گذارد که هم قادر بر ادای وظایف اجتماعی خود باشیم و هم تفکیک ایده آل را از موهوم نمائیم،... فقط یک دماغ جدی فعال و یک فکر روشن مصلح می‌تواند که این مشی متعارف را در نوردیده و به زور و جبر و عنف خرق کننده عادات غیرطبیعی ما واقع گردد و غیر از این هم در ایران امروزی با این وضع و با این زندگانی چاره دیگر نیست.
- افشار، آلجای (۱۳۰۱)، معارف در ایران در مجله ایرانشهر سال دوم شماره ۳، برلین: ایرانشهر، ص ۱۳۹.

سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۰۱:۳۴