- بررسی و تحلیل روایات سراج الانساب کیا احمد گیلانی درباره صفویان
بررسی و تحلیل روایات سراج الانساب کیا احمد گیلانی درباره صفویان

چکیده:
سراج‌الانساب کیا احمد گیلانی با وجود آنکه موضوعی مرتبط با علم انساب دارد و با هدف تبارشناسی خاندان‌های پراکنده سادات در سرزمین‌های اسلامی نگاشته شده است، به دلیل داشتن مقدمه‌ای در مناقب پادشاهان صفوی دارای ارزش و اهمیت تاریخی است. مقدمه این اثر که در زمان شاه تهماسب صفوی به رشته تحریر درآمده، به بیان تاریخ مختصری از طریقت صفوی و شرح وقایع دوران دو پادشاه نخستین این سلسله پرداخته است. با این وجود، نظر به موضوع اصلی این اثر، یعنی علم انساب، تاکنون این کتاب بیشتر کاربردهای مذهبی و در حوزه علم انساب داشته است. مقاله حاضر به نقد و بررسی روایات تاریخی مربوط به دوران صفویه در سراج‌الانساب می‌پردازد تا راهگشایی برای به کارگیری بیشتر این اثر در حوزه صفویه‌شناسی و پژوهش‌های تاریخی مرتبط باشد.

کلیدواژه:
کلیدواژه: سراج‌الانساب، کیا احمد گیلانی، صفویه، علم انساب، شاه اسماعیل، شاه تهماسب.

مقدمه:
با ظهور حکومت صفویان در دهه نخست قرن دهم هجری فصل جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد، تا آنجا که به اعتقاد برخی از صاحبنظران برپایی سلسله صفویه را می‌توان آغاز عصر جدید تاریخ ایران برشمرد. گروهی دیگری پا را از این فراتر نهاده و دولت صفوی را نخستین دولت ملی در تاریخ ایران پس از اسلام شمرده‌اند که تشکیل آن نه تنها به عمر حکومت‌های منطقه‌ای و نامتمرکز در ایران پس از عصر مغول پایان بخشید و به یکپارچگی ارضی کشور انجامید، بلکه اتحاد مذهبی مردمان این سرزمین را نیز در پی داشت، اتحادی که تا دوران معاصر نیز امتداد یافته است. اگرچه در پیرامون صحت و سقم این دعاوی مباحث فراوانی انجام شده است، لیکن این واقعیت که عصر صفوی، دورانی بسیار مهم و سرنوشت‌ساز در تاریخ ایران بوده است بر اصحاب فن تاریخ پوشیده نیست و به تبع آن، بازنگری و تحلیل جامع منابع تاریخی بازمانده از این دوره به منظور تاریخنگاری دقیق‌تر این عصر ضروری است.
متاسفانه نخستین پژوهشگرانی که به بررسی انتقادی تاریخ و ادبیات عصر صفوی پرداختند این یافته ناصواب را از مطالعات خود به دست دادند که عصر صفوی دوره افول ادبیات و تاریخنگاری و به طور کلی اوضاع فرهنگی ایران بوده است.۱ چه بسا همین امر دستاویزی برای تعمیم‌های نا به جا و نهایتاً بدبینی و بدگویی افراطی نسبت به دوره صفویه گردید.۲ دورانی که به لحاظ شکل‌گیری هویت ملی و مذهبی ایران، اگر نگوییم مهمترین، دستکم یکی از مهمترین ادوار تاریخ ایران پس از اسلام به شمار می‌رود. تنها محققان بعدی بودند که توانستند این برداشت نادرست را تصحیح نموده و اهمیت میراث تاریخ و ادب عصر صفوی را، حداقل در فضای دانشگاهی، تا حدودی بازنمایی و ترمیم کنند.۳ ، ۴
این پیشینه تحقیق موجب می‌شود امر بررسی منابع بازمانده از عصر صفوی به ویژه به منظور درک بهتر تاریخ این دوره، هرچه فراگیرتر و دقیق‌تر پیگیری گردد. بدیهی است که در این راه نمی‌توان تنها به بررسی تواریخ رسمی صفویان اکتفا نمود. بسیاری از منابع دیگر نیز می‌تواند مورخ و مخاطب معاصر را در فهم تاریخ عصر صفوی یاری بخشد. منابعی که الزاماً به جهت ثبت تاریخ سلسله صفویه تدوین نشده‌اند، لیکن به طور ضمنی در بردارنده اطلاعات مفیدی از تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این دوره هستند.
«سراج‌الانساب» کیا احمد گیلانی در زمره این دست از منابع به شمار می‌رود. این اثر که در سال ۹۷۶ ه.ق نگارش یافته اصولاً کتابی است در علم انساب و ظاهراً هدفی جز بررسی حسب و نسب علویان و خاندان‌های مختلف سادات پراکنده در اطراف و اکناف سرزمین‌های اسلامی ندارد. با اینحال مقدمه مولف مشتمل بر تاریخی هرچند مختصر، از طلیعه عصر صفوی تا چهل و ششمین سال سلطنت شاه تهماسب اول است. مقاله حاضر در ادامه به بررسی تحلیلی این اثر، با رویکردی تاریخی می‌پردازد. اهمیت چنین پژوهشی به ویژه آنجا نمود می‌یابد که نظر به موضوع سراج‌الانساب، یعنی علم انساب، این اثر تاکنون بیشتر کاربردی مذهبی داشته و به عنوان منبعی کمکی در نسب‌شناسی سادات مورد استفاده قرار گرفته است نه اثری که اهمیت تاریخی مقدمه آن مورد محک علمی قرار گیرد.


کیا احمد گیلانی کیست؟
متاسفانه از کیا احمد گیلانی در کتب تراجم و احوال ذکری به میان نیامده است.۵ همچنین اثر دیگری از این مولف را نیز نمی‌شناسیم. بنابراین اطلاعات ما از زندگی و احوال وی محدود به همین داده‌های اندک و پراکنده‌ای است که خود او در ضمن نگارش سراج‌الانساب به دست داده است. مولف این اثر خود را «احمد بن محمد بن عبدالرحمن کیا» متولد گیلان معرفی می‌کند و توضیح می‌دهد که به واسطه تعلیم علم کلام و انساب مدت مدیدی است که ساکن نجف اشرف گردیده است.۶ کیا احمد کتاب را به خواهش یکی از شاگردان خود به نام «سراج‌الدین محمد قاسم المختاری العبیدلی الحسینی»۷ تالیف نموده است. ظاهراً وجه تسمیه اثر نیز ارتباطی با لقب همین شاگرد یعنی سراج‌الدین داشته است چرا که نام کتاب را نیز شاگرد به استاد پیشنهاد داده است. بنا به قول کیا احمد، محمد قاسم پس از تعلیم کتب انساب در نزد او از وی خواهش کرد که «تفحص و تجسس جمعی از ذریه طاهره که بعد از ازمنه تالیف کتب سلف به هم رسیده‌اند یا از اوطان خود به جهت حوادث لیل و نهار به بلاد دیگر ارتحال فرموده‌اند نماید... و لهذا در دقت وداع از این بی بضاعت التماس نمود که خلاصه‌ای از کتب معتبره... در رساله‌ای جمع نماید و مسمی به سراج‌الانساب نماید و نزد آن عالیجناب فرستد».۸
با تفحص بیشتر در متن سراج‌الانساب نام برخی از اساتید کیا احمد مشخص می‌گردد. یکی از این اساتید سید ابوالمجد مرعشی است.۹ نسب وی به میرقوام‌الدین مرعشی یا همان میربزرگ، موسس سلسله مرعشیان تبرستان می‌رسد که موفق شدند یکچند در مازندران حکومتی محلی تشکیل دهد. با وجود اینکه کیا احمد توضیح چندانی درباره دوران تحصیل خود در حضور ابوالمجد مرعشی نمی‌دهد و مشخص نیست که این دوران تحصیل در مازندران، نجف و یا محلی دیگر گذشته است، لیکن این احتمال تقویت می‌گردد که وابستگی هر دوی این شخصیت‌ها به یک منطقه جغرافیایی در شروع رابطه بین استاد و شاگرد بی‌تاثیر نبوده است. همچنین چهره دیگری که مولف سراج‌الانساب به حضور در محفل بحث او اشاره می‌کند امیر نظام‌الدین علی است که به تاکید کیا احمد «در علم نسب مقتدای اولی‌الاباب بود»۱۰ از این قرائن چنین بر می‌آید که مولف احتمالاً دوران طفولیت و نوجوانی خود را در زادگاهش گیلان سپری نموده و پس از چندی به دنبال کسب معارف دینی به سرزمین عراق و شهر نجف رهسپار شده است. به‌رغم قلت اطلاعات تاریخی درباره کیا احمد گیلانی، از آنجا که می‌دانیم وی متعلق به خاندان مشهور سادات کیایی گیلان است، می‌توان بستر تاریخی رشد و نمو او را تا حدود زیادی واکاوی نمود.
کیاییان گیلان بسیار پیشتر از تشکیل سلسله صفویه در ایران، حکومتی محلی در منطقه لاهیجان تشکیل داده بودند.۱۱ مهمتر از آن در دوران پناهندگی شاه اسماعیل به گیلان کارکیا میرزا علی نقش مهمی نه تنها در حفاظت جانی بلکه در تربیت و رشد فکری اسماعیل میرزای صفوی، بنیانگذار بعدی یک دولت مقتدر و فراگیر در ایران، ایفا نمود. از این منظر صفویان موجودیت خود را مدیون خاندان کیایی گیلان بودند. بنابراین نگرش تاریخی عضوی از این خاندان نسبت به حکومت صفویه به لحاظ تاریخی اهمیت فراوانی دارد.
کیا احمد متعلق به این خاندان با اصل و نسب و البته حکومتگر بود که اینک با ظهور دولت صفویه، قدرت سیاسی ایشان تحت‌الشعاع قرار می‌گرفت. از این منظر وضعیت او بی‌شباهت به استادش سید ابوالمجد مرعشی نیست. این هردو از دودمانی با سابقه به دست آوردن قدرت سیاسی و تشکیل دولت‌های منطقه‌ای بودند که اینک با تثبیت حکومت صفویان روی به علوم دینی آورده بودند و مشخصاً انتخاب علم انساب برای افرادی که سیادت و سیاست در دودمانشان امری شناخته شده بود طبیعی به نظر می‌رسد. با اینحال تشکیل سلسله مقتدر صفوی اگرچه قدرت سیاسی و استقلال نسبی مرعشیان و کیاییان را محدود می‌ساخت، لیکن این بخت را برای آنها به دنبال داشت که حداقل حکومتی با تمایلات مذهبی همسو با آنان بر سر کار آمده بود. کیاییان بیه پیش (مناطق شرقی سفیدرود به مرکزیت لاهیجان) هرچند عمدتاً گرایش به شیعه زیدی داشتند لیکن آنجا که رقیب منطقه‌ای و سنتی آنان در بیه پس (مناطق غربی سفیدرود به مرکزیت رشت) را اکثراً سنی مذهبان تشکیل می‌دادند،۱۲ حداقل به لحاظ مذهبی صفویان را حامی خود می‌دیدند، و این امری است که در مقدمه تاریخی سراج‌الانساب نیز به چشم می‌خورد.
درباره تمایلات مذهبی کیا احمد نمی‌توان به یقین سخن گفت. چه بسا نویسندگانی که در این مقطع از تاریخ ایران با تشیعی که صفویان منادی و مبلغ آن بودند همراهی می‌کردند لیکن در باطن همچنان بر امیال مذهبی خود پایبند بودند. دستکم می‌توان گفت که متن سراج‌الانساب مطالبی در تضاد و افتراق با شیعه امامیه ندارد و با تکیه بر این کتاب می‌توان او را یک عالم شیعه اثنی عشری محسوب داشت. چه، کیا احمد مجملی از زندگی دوازده امام را در اثر خویش آورده است و پیشوند امام را به همراه احترام مرسوم برای همه ائمه به کار می‌گیرد. همچنین وی ضمن بحث از زید، فرزند امام سجاد (ع)،‌ متذکر می‌شود که «طایفه زیدیه به او منسوبند»،۱۳ گویی که او جدا از طایفه شیعه زیدی است. لیکن نگاهی به زمان و مکان ولادت کیا احمد و انتساب خود او به خاندانی که منتسب به تشیع زیدی بوده‌اند،۱۴ جا برای این احتمال باقی می‌گذارد که وی همچنان گرایشات زیدی داشته است.


اهمیت تاریخی سراج‌الانساب
سال کتابت سراج‌الانساب ۹۷۶ هجری قمری مصادف با دهه پایانی سلطنت طولانی شاه تهماسب صفوی است.۱۵ کتاب در یک مقدمه، سه مصباح و یک خاتمه به رشته تحریر در آمده است. هدف اصلی مولف تهیه نسبنامه‌ای از ساداتی است که در اقصا نقاط ممالک اسلامی پراکنده بوده‌اند و این هدف در سه مصباح و خاتمه کتاب پیگیری شده است به همین جهت به لحاظ طبقه‌بندی این اثر در رده کتب انساب قرار می‌گیرد. اما به واسطه مقدمه با اهمیت کتاب است که می‌توان از سراج‌الانساب به عنوان منبعی در تاریخنگاری صفویان بهره برد. کیا احمد مقدمه کتاب خود را به «بیان مناقب سلاطین صفویه»،۱۶ اختصاص داده است و برای آنکه از موضوع کتاب نیز خارج نشود، سخن خود را ابتدا با بیان موضوع سیادت در دودمان صفوی آغاز می‌کند. همین مسئله مشخص می‌کند که اگرچه نویسنده کتاب را به سفارش شاگرد خود تالیف نموده است، لیکن نظر به تثبیت حکومت صفویان در این زمان و اهتمام شخص شاه تهماسب به تدوین و تنقیح اصل و نسب خود و خاندانش، چشم امیدی نیز داشته است که سراج‌الانساب روزی راهی به دربار صفویان باز نماید. این فرضیه زمانی تقویت می‌گردد که در مقدمه کتاب، مولف از حیطه نسب‌نویسی در مورد صفویان به مراتب فراتر می‌رود و به حوزه تاریخنگاری سیاسی عصر صفوی ورود می‌کند. همچنین نحوه روایت تاریخ در این مقدمه کاملاً جانبدارانه و به سود پادشاهان صفوی است تا حدی که می‌توان آن را با تواریخ رسمی و سفارشی صفویان مقایسه نمود.
به لحاظ ادبی، اگرچه کیا احمد در نگارش بخش مقدمه سراج‌الانساب سعی نموده است که از تصنع و تکلف مرسوم در تاریخنگاری عصر خود پیروی نماید، لیکن محصول قلم او پختگی نثر مورخان حرفه‌ای را ندارد و متن روانتر و ساده‌تری را به نسبت تواریخ معاصر خود به دست داده است، که البته شاید همین خصیصه از نظر مورخ امروزی حسن کار و نقطه قوت این اثر محسوب شود. از ویژگی‌های دیگر این اثر می‌توان به جملات پی در پی و کوتاه و در برخی مواقع بریده بریده کیا احمد برای بیان سلسله وقایعی که شرحی طولانی و مفصل می‌طلبد اشاره نمود. به عنوان مثال آنجا که سایر مورخین شرح واقعه مهم جنگ چالدران را مفصلاً توضیح می‌دهند،۱۷ کیا احمد کل حوادث جنگ را در چند بند خلاصه می‌کند.۱۸ این سبک نوشتار اگرچه هدف مولف را در بیان تاریخچه مختصری از سلسله صفوی برآورده ساخته است، لیکن در برخی موارد متاسفانه باعث نارسایی روند منطقی روایات شده و از کیفیت اثر کاسته است.
نقیصه دیگری که در همین راستا قابل بررسی است کپی‌برداری برخی از عبارات جواهرالاخبار بوداق منشی قزوینی توسط کیا احمد در سراج الانساب است که متاسفانه به اصالت ادبی اثر لطمه جدی وارد ساخته است. برخی از عبارات استفاده شده در بخش مربوط به شاه تهماسب سراج‌الانساب رونویسی محض از کتاب جواهرالاخبار هستند و متاسفانه کیا احمد نه تنها منبع مطالب خود را ذکر نکرده است بلکه در برخی موارد جملات بداق منشی را به میل خود تغییر داده و اینگونه وانمود کرده که متن به دست آمده محصول قلم خود اوست. به عنوان مثال برخی از خصال شاه تهماسب در سراج‌الانساب اقتباس نویسنده از اطلاعاتی است که بوداق منشی قبلاً آنها را ارائه نموده است. همچنین برخی از عباراتی که کیا احمد به منظور مدح شاه تهماسب استفاده کرده عیناً برداشت مستقیمی از جمله‌بندی‌های جواهرالاخبار است.۱۹ ، ۲۰
مقدمه تاریخی کتاب به چهار بخش عمده تقسیم‌بندی می‌شود. بخش نخست به فراخور آنکه صفویان نسب خود را به امام موسی کاظم (ع) می‌رسانیدند اختصاص به زندگینامه مختصری از امام هفتم شیعیان دارد. بخش دوم این مقدمه به بیان تاریخچه مختصری از طریقت صفوی و تلاش‌های نافرجام شیخ جنید و شیخ حیدر در کسب قدرت سیاسی پرداخته است. ذکر وقایع تاریخی سلسله تا پیش از به قدرت رسیدن شاه اسماعیل سنتی است که در اکثر تواریخ رسمی صفویان نیز مشهود است. بخش سوم این مقدمه در پادشاهی شاه اسماعیل صفوی است و نهایتاً بخش پایانی به وقایع ایام سلطنت شاه تهماسب صفوی تا دهه پایانی حکومت او می‌پردازد، که مسلماً این بخش به واسطه همزمانی مولف با وقایع تاریخی از سندیت بیشتری برخودار خواهد بود. همانسان که انتظار می‌رود هرچه به عصر زندگی کیا احمد یعنی دوران پادشاهی شاه تهماسب صفوی نزدیکتر می‌شویم روایات او نیز تفضیل و توضیح بیشتری می‌یابند.
پیش از بررسی تحلیلی روایات تاریخی سراج‌الانساب ذکر یک نکته درباره مقدمه کتاب لازم به نظر می‌رسد و آن اینکه روایات بخش نخست مقدمه که به شرح اجمالی زندگی امام موسی کاظم (ع) مربوط می‌شود عیناً نقل جمله به جمله از متن اصلی و از مصباح دوم کتاب است.۲۱ ، ۲۲ در نتیجه این فرض بسیار محتمل است که کیا احمد مقدمه کتاب را پس از نگاشتن متن اصلی به رشته تحریر در آورده است و به سبب اشتهار صفویان به نسب موسوی، مقدمه‌ای با ذکر زندگی امام هفتم و در مناقب سلاطین صفوی ترتیب داده است. بنابراین بدیهی است که اگر زمانه به کام صفویان نبود چنین مقدمه‌ای هم به آغاز کتاب ضمیمه نمی‌گردید و روایت زندگی امام موسی کاظم (ع) نیز در این کتاب دوبار نقل نمی‌شد.


نقد و بررسی روایات تاریخی سراج‌الانساب درباره صفویان
مقدمه تاریخی کتاب با ذکر نسب‌نامه صفویان از شاه تهماسب تا امام موسی کاظم (ع) شروع می‌شود. در اینجا مجال بررسی صحت و سقم انتساب سیادت به خاندان صفوی وجود نداشته و گذشته از آن این بحث از موضوع پژوهش حاضر خارج است.۲۳ لیکن هدف از بازنگری این نسب‌نامه و مقایسه تطبیقی آن با سایر نسب‌نامه‌های متعلق صفویان استخراج مطالبی است که تاکنون کمتر مورد مداقه پژوهشگران قرار گرفته است. همچنین نکته جالب توجه در اینجا آنست که نسب‌نامه مندرج در سراج‌الانساب توسط فردی که خود را عالم به علم انساب معرفی کرده و کتاب او نیز اساساً در همین زمینه می‌باشد، ارائه گردیده است.
کیا احمد شجره‌نامه صفویان را چنین ضبط نموده:
«شاه طهماسب بن شاه اسماعیل بن سلطان حیدر بن سلطان جنید بن صدرالدین ابراهیم بن خواجه علی بن صدرالدین موسى بن سلطان شیخ صفى‌الدین اسحاق بن امین‌الدین جبرییل بن صالح بن قطب‌الدین شاه صالح‌الدین رشید ابن شاه محمد بن شاه عوض‌الخواص بن فیروزشاه زرین‌کلاه بن محمد شرف بن محمد بن حسن بن محمد بن ابراهیم بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن محمد بن احمد الاعرابی بن ابومحمد قاسم بن ابوالقاسم حمزه بن امام موسى الکاظم علیه السلام»۲۴
از منظر تاریخی، این شجره‌نامه به سه بخش تقسیم می‌گردد. بخش نخست از شاه تهماسب تا شیخ صفی که تاریخچه خاندان صفوی در این مقطع با توجه به منابع متعدد تاریخ صفویه تا حدودی روشن است. بخش دوم از شیخ صفی تا فیروزشاه زرین‌کلاه که منبع اصلی همه محققان از زمان صفویه تاکنون را روایات کتاب صفوه‌الصفای درویش توکلی ابن بزاز اردبیلی مرید شیخ صدرالدین صفوی تشکیل می‌داده است. و بخش سوم از فیروزشاه زرین‌کلاه تا امام موسی کاظم (ع) که در قدیم‌ترین نسخ صفوه‌الصفا اثری از آن نیست و در دوران معاصر نیز این بخش از شجره‌نامه صفویان توسط پژوهشگران متعددی به چالش کشیده شده و در نتیجه مسئله سیادت صفویان به طور جدی زیر سوال رفته است. طبیعتاً آنجا که خود صفویان حی و حاضر داعیه سیادت داشته‌اند، بروز روحیه پژوهشی محققان معاصر از کیا احمد گیلانی انتظار نمی‌رود، اما به عنوان یک عالم نسابه، کار او خالی از ایرادات حرفه‌ای هم نیست. چه، روایات مربوط به سرگذشت صفویان در مقدمه سراج‌الانساب، حداقل تا زمان شیخ جنید جد شاه اسماعیل صفوی، یکدست نبوده و چندپاره شده است. به عنوان نمونه کیا احمد پس از شرح حال امام موسی کاظم (ع) که عیناً از متن اصلی و پیش نوشته کتاب خود نقل می‌کند به یکباره به شرح احوال شیخ صفی‌الدین اردبیلی می‌پردازد و خواننده را در این مورد که سرگذشت این خاندان در دوران طولانی مابین امام هفتم تا شیخ صفی‌الدین چگونه بوده است رها می‌سازد. حال آنکه از یک نسابه چنین انتظاری می‌رود که موضوع را بیشتر از اینها واکاوی نماید. بی‌شک کیا احمد به تواریخ رسمی صفویان دسترسی داشته است و برای نگاشتن مقدمه کتاب خود به این منابع نیم نگاهی هم کرده است، لیکن کتاب وی حتی در بخش فیروزشاه تا شیخ صفی نیز با آنکه داده‌های تاریخی کافی برای ارائه در اختیار داشته است، ناقص به نظر می‌رسد۲۵ همین موضوع در بازه زمانی شیخ صفی تا شیخ جنید نیز صادق است، چنانچه کیا احمد پس از ذکر مجملی از احوال شیخ صفی با عبارت «پس از او چون نوبت ارشاد به سلطان جنید رسید...»۲۶ به یکباره به نقل سرگذشت شیخ جنید می‌پردازد. چنانچه گویی جنید جانشین بلافصل شیخ صفی‌الدین بوده است. در کل، چنین می‌نماید که کیا احمد برای نقل تاریخ سلاطین صفویه شتابزدگی به خرج داده و دفتر تاریخ را به سرعت ورق زده و همین امر از اعتبار سراج‌الانساب در این قسمت کاسته است.
ناگفته نماند که این اثر به لحاظ رعایت اصول تاریخنگاری نیز خالی از نقاط ضعف نیست. کیا احمد تاریخ عصر شیخ صفی را به نحوی نقل می‌نماید که گویی شیخ در تمایل الجایتو، ایلخان مغول، به مذهب امامیه نقش داشته است.۲۷ حال آنکه می‌دانیم منابع عهد مغول در باب گرایش سلطان محمد خدابنده به تشیع، سخنی از نقش شیخ صفی به میان نیاورده‌اند.۲۸ از این گذشته تحقیقات معاصر نه تنها سیادت شیخ صفی، بلکه اساساً تشیع وی را نیز با چالش جدی مواجه ساخته است بنابراین نمی‌توان چنین روایاتی را از کیا احمد گیلانی پذیرفت. اما فرض اینکه خود او این روایت را پرورده باشد نیز غیر محتمل است. به نظر می‌رسد ساخت و پرداخت چنین روایاتی بخشی از سیاست مذهبی صفویان بوده است که با آغاز این سلسله شروع شده و در عصر شاه تهماسب چنان در افواه عمومی دهان به دهان می‌گشته که مولف سراج‌الانساب نیز توانسته است بی‌پروا به نقل آن بپردازد. همچنان که ذکر همین روایت در سایر منابع متاخر صفویان اساساً به بخشی از تاریخ این سلسله مبدل گردیده است.۲۹
نکته دیگری که در همین راستا قابل طرح است میزان موفقیت صفویان در تنقیح نسب‌نامه دودمان این سلسله و مطابقت آن با عقاید شیعه اثنی اعشری است. با نگاهی به نسخ قدیمی صفوه‌الصفا نام نیاکان شیخ صفی را به این ترتیب باز می‌یابیم: «شیخ صفی‌الدین ابوالفتح اسحق بن الشیخ امین‌الدین جبرییل بن الصالح بن قطب‌الدین ابوبکر بن صلاح‌الدین رشید»،۳۰ حال آنکه کیا احمد نسب‌نامه صفویان را اینچنین نقل کرده است: «شیخ صفى‌الدین اسحاق بن امین‌الدین جبرییل بن صالح بن قطب‌الدین شاه صالح‌الدین رشید»، همانطور که ملاحظه می‌شود نام «قطب‌الدین ابوبکر» از صفوه‌الصفا به «قطب‌الدین شاه» در سراج‌الانساب تبدیل شده است. این تمایل به زدودن نام ابوبکر از شجره‌نامه در نسخ متاخر صفوه‌الصفا نیز دیده می‌شود، چنانچه در یکی از این نسخ نام قطب‌الدین ابوبکر به صورت «قطب‌الدین احمد» آمده است.۳۱ بدیهی است پادشاهان صفوی که خود لعن و تبری از خلفای سه‌گانه نخستین را در سیاست مذهبی خود تبلیغ می‌کردند وجود نیایی با نام ابوبکر در نسب خود را تحمل نکرده و آن را به احمد و یا اسامی دیگر مبدل ساخته‌اند. در واقع، در راستای همین سیاست مذهبی است که مولف «سلسله النسب صفویه» یعنی شیخ حسین زاهدی نیز نام قطب‌الدین ابوبکر را به «قطب‌الدین ابوباقی»۳۲ تغییر می‌دهد. اینکه کیا احمد گیلانی نام برساخته «قطب‌الدین شاه» را از کدام ماخذ اقتباس کرده است شاید در درجه دوم اهمیت قرار گیرد، نکته مهمتر آنست که این عالم علم انساب که بنا به ضرورت حرفه خود قاعدتاً باید وسواس بیشتری نسبت به یک مورخ در ذکر نام افراد در شجره‌نامه داشته باشد، خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر سیاست مذهبی صفویان قرار گرفته است. در اینجا دو فرضیه مطرح می‌گردد. یا اینکه کیا احمد نام ساختگی قطب‌الدین شاه را از نسب‌نامه‌ای رسمی که خود در دسترس داشته است عیناً نقل کرده و یا اینکه او نیز برای خوشایند شاه تهماسب با ابداع نام قطب‌الدین شاه، از ذکر نام ابوبکر طفره رفته است. که در هر دو صورت عمل وی به عنوان یک دانشمند نسابه که مدعی است مدت مدیدی در نجف به فراگیری این علم پرداخته است، مورد نقد واقع است. به هر روی، هر پذیرش هریک از این مفروضات نشان از اقبال نسبی پادشاهان نخست سلسله صفوی در همه‌گیر ساختن سیاست مذهبی این حکومت دارد.
کیا احمد در ادامه به بیان سرگذشت شیخ جنید پدربزرگ و شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل می‌پردازد. گزارش وی درباره این دو قطب طریقت صفوی، اگرچه بسیار مجمل است، لیکن بررسی ریزبینانه آن خالی از فایده علمی نیست.
شیخ جنید اولین چهره از سلسله مشایخ خاندان صفوی است که هوای به دست آوردن قدرت سیاسی را در سر پروراند. به کاربردن عباراتی مانند «میل سلطنت صوری»۳۳ نمودن جنید ناظر بر همین موضوع است. اما آنچه که در سراج‌الانساب درباره سرگذشت جنید اهمیت ویژه دارد ذکر حضور او با مریدانش در شهر «حلب» قبل از مراجعت به دیار بکر است.۳۴ در منابع رسمی تاریخ عصر صفوی کمتر درباره سفر جنید به شام و حضور در حلب سخن رفته است. به عنوان مثال در احسن التواریخ روملو که شرح حال مبسوط‌تری از زندگی مشایخ صفوی قبل از شاه اسماعیل به دست می‌دهد، داستان سفر شیخ جنید به شام وجود ندارد. در این اثر، جنید پس از اخطار جهانشاه قرا قویونلو مبنی بر ترک اردبیل یکراست راه دیار بکر را در پیش می‌گیرد.۳۵ همچنین در تاریخ حبیب‌السیر و فتوحات شاهی امینی هروی نیز اطلاعاتی مبنی بر سفر جنید به شام موجود نیست.۳۶ ، ۳۷ مشخص نیست مورخان صفوی با چه هدفی این قسمت از زندگی جنید را حذف نموده‌اند. تنها می‌توان گفت که سفر وی به شام در منبعی مانند عالم آرای امینی روزبهان خنجی که پیش از تشکیل حکومت صفوی و با عداوت هرچه تمامتر نسبت به جنید و حیدر نگاشته شده است نیز موجود می‌باشد. خنجی توضیح می‌دهد که «در بلاد شام از او چند نوبت آثار طغیان حکام ظاهر شد» و جنید به همین سبب آنجا را به قصد دیار بکر ترک نمود.۳۸ منابع دیگر و تحقیقات معاصر حضور جنید در شام را تایید نموده و حتی نشان می‌دهند که وی در حلب مورد اتهاماتی نظیر ترک جماعت و پیروی از مذهب شعشعی قرار گرفته و به همین خاطر واجب القتل نیز شمرده شده است.۳۹ به هر جهت اگر حذف داستان جنید در شام بخشی از سیاست تاریخنگاری رسمی سلسله صفویه بوده است، کیا احمد گیلانی از این سیاست پیروی نکرده است.
بخش مربوط به شیخ حیدر در سراج‌الانساب نیز خلاصه‌ای از عملکرد اوست که شرح مبسوط‌تری از آن را می‌توان در متون تاریخی دوره صفوی یافت. نکته جالب در اینجا دفاع جانبدارانه کیا احمد از شیخ حیدر در مقابل دشمن او یعقوب بیگ آق قویونلو با عباراتی بر آمده از تفکر شیعه است. کیا احمد پس از نقل داستان کشته شدن شیخ حیدر در جریان درگیری با فرخ یسار حکمران شیروان که با کمک یعقوب آق قویونلو انجام گرفت، می‌نویسد: «اما چون دشمنی خاندان حیدر سم قاتل است لاجرم یعقوب بیگ از عمر و سلطنت بهره نبرد در عنفوان جوانی رفت و در اندک فرصتی نسلش منقطع شد».۴۰ کیا احمد این باور را القا می‌کند که دشمنی شیخ حیدر معادل دشمنی امام علی (ع) و عامل از بین رفتن یعقوب بیگ بوده است. این مسئله یادآور مصراع معروفی است به این مضمون «با آل علی هرکه در افتاد برافتاد» که در آن عصر عمدتاً در دفاع از خاندان صفوی و یا سایر دودمان‌های منتسب به سیادت، در برابر دشمنانشان به کار رفته است.۴۱ ، ۴۲ ، ۴۳
پس از نقل داستان شیخ حیدر، کیا احمد با نقل جمله‌ای کوتاه درباره از میان برداشته شدن سلطانعلی برادر بزرگتر شاه اسماعیل در دوران رستم بیگ آق قویونلو، دفتر احوال مشایخ صفوی تا پیش از شاه اسماعیل را می‌بندد، چنانچه گویی بخش اصلی مقدمه سراج‌الانساب از اینجاست که تازه شروع می‌شود. از این پس مولف با صبر و حوصله بیشتر به شرح بیان وقایع عصر شاه اسماعیل و شاه تهماسب می‌پردازد.
بررسی تطبیقی عصر شاه اسماعیل در سراج‌الانساب با سایر منابع اولیه تاریخ عصر صفوی نشان می‌دهد که کیا احمد با آنکه مستقیماً هدف تاریخنگاری نداشته اما توانسته است تسلط خود را به اوضاع سیاسی زمانه‌ای که خود مسلماً بخش قابل توجهی از آن را درک کرده است نشان دهد. اگرچه در این مقطع نیز سراج‌الانساب بنا به موضوع خود تفصیل آثاری چون تاریخ حبیب‌السیر را ندارد، لیکن همین اختصار و ساده‌نگاری مولف در بیان وقایع عصر بنیانگذار سلسله صفوی، توانسته است اثر را دارای اهمیت تاریخی درخوری نماید.
در برخی موارد نیز کیا احمد به نکاتی اشاره کرده است که کمتر در منابع همعصر او مورد اشاره واقع شده است. به عنوان مثال در پیرامون علت پیوستن خواجه زکریای تبریزی به اردوی شاه اسماعیل اندکی پیش از فتح آذربایجان، منابع اشارات گذرایی کرده‌اند. خواجه زکریا، شخصیتی بود که سابقه طولانی مشاغل دیوانی در حکومت آق‌قویونلوها را داشت و پیوستن او به سپاه قزلباش نقش تعیین‌کننده‌ای در فتح آذربایجان توسط شاه اسماعیل و حتی تحریک صوفی جوان و اطرافیان او در حمله به تبریز داشت، تا آنجا که به تصریح منابع تاریخی شاه اسماعیل لقب «کلید آذربایجان» و وزارت دیوان اعلی را به او اعطا کرد. در این راستا، تنها منابع اندکی به این نکته اشاره کرده‌اند که سبب جدا شدن نخستین وزیر صفوی از دربار آق‌قویونلوها مشکلات مالی وی در دیوان رستم بیگ بوده است.۴۴ سایر منابع صرفاً به ذکر گذرای این نکته که میر زکریا اندکی قبل از لشکرکشی به شروان به صفویان پیوسته و به وزارت دیوان اعلی منصوب شده اکتفا کرده‌اند.۴۵ ، ۴۶ ، ۴۷ در چنین شرایطی جالب است که کیا احمد بخش جداگانه‌ای را با عنوان «سبب آمدن میر زکریا» به نزد شاه اسماعیل اختصاص می‌دهد. او نه فقط مبلغ پنجاه تومان بدهی وی به دیوان رستم بیگ را خاطر نشان می‌سازد، بلکه با نقل عبارت که میر زکریا «از عجز الوند بیگ و بیم داری آن طایفه بسیار گفت و شاه عالی جاه را در رفتن آنجا [آذربایجان] راغب ساخت».۴۸ ما را به این مهم آگاه می‌سازد که اساساً یکی از برگ‌های برنده شاه اسماعیل در به دست آوردن موفقیت زود هنگام تاجگذاری در تبریز، همین شخصیت میر زکریا بوده است. واقعیتی که شاید با توجه به نحوه بیان بسیاری دیگر از منابع دوره صفوی نمی‌توان به آن پی برد. نگاه بی‌پیرایه کیا احمد به فرهنگ جمعی قزلباشان، به عنوان کسی که شاهد بسیاری از تغییرات در ساختار سیاسی و نظامی دولت صفوی بوده نیز در نوع خود جالب توجه است. او پس از روایت جنگ میان شاه اسماعیل صفوی و مرادبیگ نواده اوزون حسن که منجر به شکست و متواری شدن آخرین حکمران بازمانده آق‌قویونلو گردید، داستان تقسیم غنائم میان سپاه صفوی را به گونه‌ای نقل می‌کند که به لحاظ تاریخ اجتماعی قزلباشان درخور تامل است. وی می‌نویسد: «... در طرفه العینى شکست بر ایشان افتاد، خیمه‌هاى زده و اسباب و جهات و ظروف و اوانى و اسب و شتر و عورات و خوانین و محبوبه ترکان تمامى نصیب غازیان شده، کسى که او را اسبى و شترى نبود خواتین گل چهره با اسباب نصیب او شد، و در آن وقت میان قزلباش من و تو نبود، آنچه داشتند باهم مى‌خوردند».۴۹ کیا احمد مانند هر ایرانی دیگری که روند شکل‌گیری حکومت صفوی را به خاطر داشت و یا با تنها یک واسطه از زبان دیگری شنیده بود، به خوبی می‌دانست که اتحاد و انگیزه اولیه قزلباشان چگونه رفته رفته رنگ باخت. اختلافات از زمانی شروع شد که حکومت صفوی تثبیت گردید و بحث تقسیم قدرت و سهم‌خواهی در میان سران نظامی بالا گرفت. نگاهی به سالهای پر آشوب اولیه حکومت شاه تهماسب و نزاع داخلی غیر قابل مهار میان طوایف مختلف قزلباش که اساساً‌ موجودیت حکومت صفوی را در همان ابتدای راه به مخاطره انداخت، به خوبی معنای این جمله را به ساکنین سرزمین ایران و حتی خود نظامیان اثبات نموده بود که در آغاز «میان قزلباش من و تو نبود». کیا احمد نیز با همین عبارت ساده به خوبی نشان می‌دهد که آن اتحاد اولیه بین نیروی رزمنده و مرید طریقت صفوی که بنیان حکومتی مقتدر در ایران قرن دهم را پایه‌ریزی نموده بود، چندی بعد در تعصبات قومی و ایلی رنگ باخت و دشواری‌های بسیاری را برای صفویان به بار آورد.
یکی از نکاتی که درباره دوران شاه اسماعیل در سراج‌الانساب می‌توان مورد بررسی قرار داد، وضعیت اجتماعی عتبات عالیات است. به ویژه آنکه کیا احمد به تصریح خودش در این جغرافیا پرورش یافته و مدت مدیدی را در نجف به سر برده است. او از اعطای «ایالت و تولیت نجف اشرف و طبل و علم» به سید محمد کمونه پس از تسلط شاه اسماعیل بر عراق عرب سخن می‌گوید.۵۰ این سید که از نقبای نجف اشرف بود ظاهراً در دوره حکمرانی باریک بیگ پرناک، والی منتصب از سوی آق‌قویونلو‌ها در عراق عرب، مورد تحقیر و تخفیف قرار گرفته بود و پس از موفقیت صفویان در عراق عرب، با توجه به سیاست حمایتی شاه اسماعیل از سادات همراه حکومتش در این دوره، مورد تفقد دولت جدیدالتاسیس واقع شده بود. کیا احمد درباره ساختمات عمارت باشکوهی در حرم امام موسی کاظم (ع) توسط شاه اسماعیل و همچنین ایجاد نهری موسوم به نهر شریف توسط قاضی جهان قزوینی، از چهره‌های سرشناس دربار صفوی توضیحاتی ارائه می‌کند که البته منحصر به فرد نیست و از متون دیگر صفوی نیز قابل استخراج است.۵۱ ، ۵۲ ، ۵۳ لیکن از آنجا که این روایات به قلم فردی نگاشته شده که مدت زیادی در این جغرافیا حضور داشته است و به نوعی می‌توان او را از ساکنین عراق عرب در دوره صفوی دانست، طبعاً نوشته او از وثاقت تاریخی بالاتری برخوردار خواهد بود. متاسفانه ایراد وارد بر کیا احمد گیلانی، نقل بریده بریده و مجملی است که نه تنها در این بخش از اثر وی، بلکه در کل مقدمه سراج‌الانساب به چشم می‌خورد. حداقل از این مولف انتظار می‌رفت روایات تاریخی مرتبط با عتبات عالیات را با جزئیات بیشتری بیان کند که اگر چنین می‌نمود، ‌سراج‌الانساب از این منظر قطعاً اثری منحصر به فرد می‌گردید.
جهت‌گیری سیاسی کیا احمد نسبت به چهره‌های تاریخی همعصر خود منفعلانه نیست. یکی از شخصیت‌هایی که در ترمیم چهره شکست خورده دولت صفوی پس چالدران نقش موثری ایفا کرد، میرزا شاه حسین اصفهانی، وکیل شاه اسماعیل صفوی بود. وی که در ساختار دیوانی دولت صفوی پله‌های ترقی را یک به یک پیموده بود و از یک معمار گمنام و کم اهمیت در طلیعه ظهور صفویان تا شخص دوم کشور یعنی وکیل شاه پیشرفت نموده بود، از شخصیت‌های بحث برانگیز میان مورخان این دوره است. قاضی احمد قمی، صاحب خلاصه‌التواریخ، مدعی است که به «واسطه دخل و استیلاى اصفهانیان» و منجمله همین میرزا شاه حسین بود که شاه اسماعیل موفق به تسخیر «ربع مسکون» و انتشار تشیع در همه عالم نگردید.۵۴ لیکن کیا احمد، که به احتمال زیاد خودش دوران این شخصیت برجسته دوره صفویه را درک کرده است، الزامی به پذیرفتن چنین دیدگاهی نمی‌بیند و درباره وکیل کارآمد شاه اسماعیل اینگونه قضاوت می‌کند: «چنین میرزایى که همچو اویى هرگز بر مسند وزارت ننشسته، و همچو او کریمى بر سریر عطا و بخشش برنیامده...»۵۵ «خلایق که از او راحت و آسایش داشتند» همه در مرگش «گریان و بریان» شدند.۵۶
در نقد و بررسی تاریخی روایات سراج‌الانساب از تاثیر شخصیت مذهبی نویسنده بر نوع بیان مطالب نباید غافل شد. کیا احمد، از منظر یک عالم شیعه، مقدمه‌ای در دفاع همه جانبه از دو پادشاه نخستین صفوی نگاشته و سعی بر آن داشته است که روایات خود را به گونه‌ای بیان کند که با احکام مذهبی و شرعی منافاتی نداشته باشد. به عنوان نمونه آنجا که منابع تاریخی عصر صفوی، افراط شاه اسماعیل در میگساری را یکی از عوامل از پای در آمدن ناگهانی او پیش از میانسالی معرفی کرده‌اند،۵۷ مولف مذهبی سراج‌الانساب، البته شاید هم برای خوشایند شخصیت مقدس‌مآب شاه تهماسب، مرگ او را به مرض حصبه نسبت می‌دهد.۵۸
سرانجام بخش پایانی مقدمه سراج‌الانساب به شاه تهماسب صفوی اختصاص داده شده است. با این تفاوت که کیا احمد در اینجا روش دیگری با آنچه که برای سایر شخصیت‌های این خاندان در پیش گرفته بود اتخاذ می‌کند. اینطور به نظر می‌رسد که هدف او از نگارش بخش شاه تهماسب ارائه محصولی متفاوت با سایرین است. چه، خود نویسنده به این نکته در متن کتاب اشاره می‌کند که: «در تفصیل حال این پادشاه شروع نمی‌رود و مجملی از اول او مرقوم می‌شود».۵۹ کیا احمد خود را فردی متعلق به دوران شاه تهماسب حساب می‌کند و گویی می‌داند که نوع نگارش مقدمه‌اش را بایستی به طرزی مشهود تغییر دهد. اگر در بخش‌های قبلی سراج‌الانساب خواننده با نوعی تاریخنگاری توسط یک عالم مذهبی مواجه بود، در این بخش بیان آشکار مدح و منقبت و تمجید از شاه تهماسب، فن تاریخنگاری را در درجه دوم اهمیت قرار داده است.
در پایان به عنوان حسن ختامی بر مقدمه تاریخی سراج الانساب، کیا احمد فهرستی از موفقیت‌های شاه تهماسب را برشمرده و این پیروزی‌ها را به تاییدات الهی و ائمه اطهار از سلطنت شاه منتسب می‌نماید. پیروزی در جنگ جام بر ازبکان، تلاش‌های ناموفق حکومت عثمانی برای تسخیر ایران، حل و فصل چالش پناهندگی بایزید فرزند سلیمان قانونی به ایران، درخواست کمک همایون بابری از دربار صفوی برای احیای تاج و تخت خود، دفع خان احمد خان گیلانی، فتح شیروان و نواحی قابل ملاحظه‌ای در قفقاز، فروخواباندن شورشهای متعددی که در دوران طولانی سلطنت شاه تهماسب به وقوع پیوست و... از مواردی هستند که به زعم کیا احمد دلیل بر تایید آسمانی پادشاهی شاه تهماسب صفوی است.۶۰
شرح کامل‌تر این وقایع را می‌توان در سایر منابع مرتبط به طور مبسوط بازیابی کرد، لیکن آنچه که در اینجا اهمیت دارد، نوع نگاه کیا احمد گیلانی به عنوان شخصیتی مذهبی به وقایعی است که هر یک بخش مهمی از تاریخ سیاسی عصر شاه تهماسب را تشکیل می‌دهد. کیا احمد مشخصاً ناکامی‌های زندگی سیاسی شاه تهماسب را کمرنگ نموده و موفقیت‌های او را برجسته کرده است. البته وی حتی در بیان برخی از این موفقیت‌ها هم از جاده انصاف خارج می‌شود. به عنوان مثال در قضیه پناهنده شدن بایزید، شاهزاده عثمانی به دربار صفوی، رفتار شاه تهماسب در به قتل رساندن شاهزاده در ازای دریافت پول و هدایای نفیس از دربار سلطان سلیمان قانونی، لئیمانه و سرزنش‌آمیز به نظر می‌رسد. با این وجود در متن دفاع عقیدتی سیاسی سراج الانساب از شاه تهماسب، این نقطه ضعف عملکرد، به عنوان نکته مثبت کارنامه شاه صفوی معرفی می‌گردد.
و سرانجام این مقدمه با عباراتی رونویسی شده از جواهرالاخبار بداق منشی قزوینی خاتمه یافته است: «سبحان‌الله چه دولتى است پاینده، و چه سلطنتى است افزاینده، چشم حوادث دوران از حسد برکنده باد...»۶۱ ، ۶۲ اما دعای اتصال پادشاهی شاه تهماسب به دولت حضرت مهدی (عج)، که کلام پایانی کیا احمد است، محتملاً نگارش قلم خود اوست.


نتیجه:
کیا احمد گیلانی، عالم نسب‌شناس متعلق به سادات کیایی، که سراج‌الانساب را به خواهش شاگرد خود در نسب‌شناسی علویان و احوال خاندان سادات پراکنده در اقصا نقاط سرزمین‌های اسلامی تالیف نمود، با نگارش مقدمه‌ای در ذکر مناقب سلاطین صفوی، اثری به دست داده است که اگرچه به لحاظ پرداختن به جزییات تاریخی در رده تواریخ رسمی صفویان قرار نمی‌گیرد، لیکن به دلیل داشتن پاره‌ای از ویژگی‌های منحصر به فرد، درخور بازبینی تاریخی است. تعلق خود کیا احمد به خاندان سادات کیایی که در تشکیل حکومت صفوی نقش مهمی داشته‌اند، نوع نگاه تاریخی یک عالم نسابه همعصر صفویان به این حکومت و مشروعیت سیاسی و مذهبی آن، نقل برخی از روایات تاریخی که در سایر منابع دوره صفوی کمتر به چشم می‌آید و... از جمله این ویژگی‌ها هستند.
در نقد و بررسی روایات تاریخی مربوط به دوره صفویه در کتاب سراج الانساب این یافته‌ها را می‌توان برشمرد: با وجود آنکه اثر به سفارش حکومت صفویه نگاشته نشده است لیکن زاویه دید مولف کاملاً در حمایت از این سلسله قرار دارد. کیا احمد به عنوان عالم نسب‌شناس تدقیق و ریزبینی لازم در نسب صفویان را ننموده است و به این لحاظ کار او قابل نقد است. بیان اختصار بیش از حد در نقل روایات بعضاً به رسایی کلام و ارزش تاریخی آن لطمه زده است و مولف با وجود آنکه از منابع تاریخی عصر صفوی نیز بهره برده است لیکن اثر او به لحاظ تاریخنگاری کاستی‌هایی به همراه دارد. روایات مربوط به شاه تهماسب نظر به همعصر بودن نویسنده با این پادشاه صفوی تا حدودی تملق‌آمیز به نظر می‌رسد. از آن گذشته این عبارات در پاره‌ای موارد رونویسی محض از جواهرالاخبار بداق منشی قزوینی است، که مطلب اخیر به اصالت قلم کیا احمد و ارزش ادبی سراج‌الانساب ایرادات جدی وارد نموده است.
سراج‌الانساب کیا احمد گیلانی از زمان معرفی و انتشار این اثر بیشتر به عنوان منبعی در نسب‌شناسی به کار رفته و کاربردی مذهبی داشته است. با این حال مقدمه سراج‌الانساب که به بیان مناقب سلاطین صفوی اختصاص یافته است این ارزش را دارد که به عنوان منبعی مستقل در تاریخنگاری عصر صفوی تا دهه پایانی سلطنت شاه تهماسب مورد توجه قرار گیرد.

پی‌نوشت‌ها:
۱- تاریخ ادبیات ایران، ج ۴ ص ۳۵.
۲- برای مشاهده نمونه اینگونه بدگویی‌ها بنگرید به کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» اثر دکتر علی شریعتی.
۳- ایران عصر صفوی، ص ۲۰۲.
۴- تاریخنگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، ص ۱۷.
۵- سراج‌الانساب، ص ۵ مقدمه.
۶- همان، ص ۳.
۷- همان، ص ۴.
۸- همان.
۹- همان، ص ۱۴۷.
۱۰- همان، ص ۱۵۱.
۱۱- تاریخ گیلان و دیلمستان، ص ۱۴.
۱۲- نقد و بررسی علل و پیامد اقامت اسماعیل‌میرزای صفوی در گیلان، در پژوهش‌های تاریخی سال دوم شماره ۱، ص ۵.
۱۳- سراج‌الانساب، ص ۹۶.
۱۴- نقد و بررسی علل و پیامد اقامت اسماعیل‌میرزای صفوی در گیلان، در پژوهش‌های تاریخی سال دوم شماره ۱، ص ۵.
۱۵- سراج‌الانساب، ص ۲۶.
۱۶- همان، ص ۵.
۱۷- تاریخ عالم آرای عباسی، ج ۱ ص ۴۱.
۱۸- سراج‌الانساب، ص ۱۹.
۱۹- همان، ص ۲۶.
۲۰- جواهرالاخبار، ص ۱۴۶.
۲۱- سراج‌الانساب، ص ۵.
۲۲- همان، ص ۷۰.
۲۳- برای ارجاع به این بحث بنگرید به کتاب شیخ صفی و تبارش اثر احمد کسروی.
۲۴- سراج‌الانساب، ص ۶.
۲۵- همان، ص ۷.
۲۶- همان، ص ۸.
۲۷- همان.
۲۸- انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، ص ۲۴.
۲۹- روضه‌الصفویه، ص ۶۴.
۳۰- صفوه‌الصفا، ص ۷۰.
۳۱- همان، ص ۷۰، پاورقی شماره ۴.
۳۲- سلسله‌النسب صفویه، ص ۱۲.
۳۳- سراج‌الانساب، ص ۸.
۳۴- همان.
۳۵- احسن التواریخ، ج ۲ ص ۶۰۱.
۳۶- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۲۵.
۳۷- فتوحات شاهی، ص ۳۷.
۳۸- تاریخ عالم آرای امینی، ص ۲۶۰.
۳۹- بنگرید به کنوز الذهب فی تاریخ حلب و مکتوب سلطان جنید صفوی به ابن شماع حلبی.
۴۰- سراج‌الانساب، ص ۸.
۴۱- تاریخ جهان‌آرای عباسی، ص ۶۶۷.
۴۲- نقاوه‌آلاثار فی ذکر الاخیار ، ص ۴۴۱.
۴۳- تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، ص ۱۵۶.
۴۴- جواهرالاخبار، ص ۲۶۰.
۴۵- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۶۸.
۴۶- احسن التواریخ، ج ۲ ص ۹۶۸.
۴۷- تاریخ ایلچی نظام شاه، ص ۱۳.
۴۸- سراج‌الانساب، ص ۱۱.
۴۹- همان، ص ۱۲.
۵۰- همان، ص ۱۵.
۵۱- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۳۶۴.
۵۲- جواهرالاخبار، ص ۱۲۴.
۵۳- تاریخ ایلچی نظام شاه، ص ۳۶.
۵۴- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۵۴.
۵۵- سراج‌الانساب، ص ۲۰.
۵۶- همان، ص ۲۱.
۵۷- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۵۴.
۵۸- سراج‌الانساب، ص ۲۱.
۵۹- همان.
۶۰- همان، ص ۲۷ تا ۳۱.
۶۱- همان، ص ۳۲.
۶۲- جواهرالاخبار، ص ۱۴۶.

کتابشناسی:

- ابن‌بزاز، توکلی بن اسماعیل، صفوه‌الصفا (تهران، زریاب، ۱۳۷۶).

- اسپناقچی پاشازاده، محمد عارف بن محمد شریف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، تصحیح رسول جعفریان (قم، دلیل، ۱۳۷۹).

- افوشته‌یی، محمود بن هدایت‌الله، نقاوه‌آلاثار فی ذکر الاخیار ، تصحیح احسان اشراقی‌ (تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۳).

- الحسینی، خورشاه بن قباد، تاریخ ایلچی نظام شاه، تصحیح محمدرضا نصیری و کویچی هانه‌دا (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۹).

- امینی هروی، صدرالدین ابراهیم، فتوحات شاهی، تصحیح محمدرضا نصیری (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳).

- براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران جلد ۴، ترجمه رشید یاسمی (تهران، ابن سینا، ۱۳۴۵).

- پیرزاده زاهدی، حسین بن ابدال، سلسله‌النسب صفویه (آلمان، برلین، ایرانشهر، ۱۳۴۳).

- ترکمان، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی جلد ۱، تصحیح ایرج افشار (تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲).

- ثواقب، جهانبخش، تاریخنگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ (تهران، نوید شیراز، ۱۳۸۰).

- جنابدی، میرزابیگ، روضه‌الصفویه، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد (تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۸).

- حسینی استرآبادی، حسن بن مرتضی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، تصحیح احسان اشراقی‌ (تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۶).

- خامه‌یار، احمد، مکتوب سلطان جنید صفوی به ابن شماع حلبی در پیام بهارستان سال پنجم شماره ۲۰ (تهران، مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۲).

- خنجی اصفهانی، فضل‌ الله بن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی، تصحیح محمداکبر عشیق (تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۲).

- خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر جلد ۴، تصحیح محمد دبیرسیاقی (تهران، خیام، ۱۳۸۰).

- روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ جلد ۲، تصحیح عبد الحسین نوایی (تهران، اساطیر، ۱۳۸۴).

- سبط ابن العجمی، احمد بن ابراهیم الحلبی، کنوز الذهب فی تاریخ حلب، تصحیح شوقی شعث و فالح البکّور (حلب، دارالقلم العربی، ۱۹۹۷).

- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی (تهران، مرکز، ۱۳۸۹).

- شریعتی، علی، تشیع علوی و تشیع صفوی (تهران، سپیده باوران، ۱۳۹۱).

- شورمیج، محمد و دیگران، نقد و بررسی علل و پیامد اقامت اسماعیل‌میرزای صفوی در گیلان، در پژوهش‌های تاریخی سال دوم شماره ۱ (اصفهان، دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۹).

- قمی، احمد بن شرف‌الدین، خلاصه‌التواریخ جلد ۱، تصحیح احسان اشراقی‌ (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳).

- کسروی، احمد، شیخ صفی و تبارش، در چند مقاله احمد کسروی (کلن، آلمان، انتشارات مهر، ۱۳۷۴).

- کیا گیلانی، احمد بن محمد، سراج‌الانساب، تصحیح مهدی رجایی (تهران، کتابخانه آیت الله مرعشی، بی‌تا).

- مرعشی، ظهیرالدین بن نصیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، تصحیح ستوده منوچهر (تهران، اطلاعات، ۱۳۶۴).

- منشی قزوینی، بوداق، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرام‌نژاد (تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۹).

- وحید قزوینی، محمد طاهر، تاریخ جهان‌آرای عباسی، تصحیح سعید میرمحمدصادق (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳).

چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۱۵