- بررسی علل و پیامد تفویض منصب وکالت به تاجیکان در دوره شاه اسماعیل صفوی
بررسی علل و پیامد تفویض منصب وکالت به تاجیکان در دوره شاه اسماعیل صفوی
مطالعه موردی نجم اول و نجم ثانی (۹۱۴-۹۱۸ ه.ق)

چکیده:
مقاله حاضر به بررسی علل و پیامد تفویض منصب وکالت به «امیر‌نجم‌الدین مسعود گیلانی» یا نجم اول و «امیر یار احمد خوزانی اصفهانی» معروف به نجم ثانی در دوره شاه اسماعیل اول صفوی می‌پردازد. در این نوشته علل به کارگیری عناصر تاجیک در نقش «وکیل نفس نفیس همایون» از سوی شاه اسماعیل و پیامدهای سیاسی و نظامی آن برای حکومت نوپای صفویه، با تکیه بر تعارض دو گروه نژادی ترک و تاجیک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. همچنین این پژوهش به طور ضمنی، با استناد و تطبیق منابع دست اول دوره صفوی و تلفیق آن با پژوهشهای معاصر سیر تحول منصب وکالت را از آغاز حکومت صفویه تا پیش از جنگ چالدران، روشن می‌سازد.

کلیدواژه:
صفویه، شاه اسماعیل، وکیل، حسین‌بیگ لله، نجم‌الدین مسعود گیلانی، یاراحمد خوزانی، نجم ثانی

مقدمه:
صفویان به موازات بنیانگذاری یک حکومت فراگیر در ایران، تشکیلات اداری و نظامی متمرکزی را به وجود آوردند که در آغاز ساختاری پیچیده داشت. در یک سو مریدان قزلباش طریقت صفوی، مهمترین عامل به قدرت رساندن شاه اسماعیل، به عنوان سهم‌خواهان اصلی در مناسبات سیاسی حضور داشتند و در سوی دیگر، دیوانسالاران سنتی ایرانی، که در ادوار گذشته بارها کارآمدی خود را به حکومت‌های بیگانه تحمیل کرده بودند، اینک نبض نظام اداری حکومت صفویان را در دست داشتند. در چنین شرایطی دولت نوین صفوی از همان آغاز با معضل اختلاف فرهنگی و سوءظن همیشگی بین دو عنصر ترک و تاجیک، یا به تعبیر سنتی «اهل شمشیر» و «اهل قلم» دست به گریبان بود. این پدیده به طور عمده در تقسیم مناصب دیوانی نمود داشت و باعث رقابت این دو گروه قومی شده بود.۱ مهمترین منصبی که شاه اسماعیل به منظور ایجاد موازنه بین این دو گروه در سازمان و سلسله مراتب حکومت خود در اختیار داشت، منصب «وکیل نفس نفیس همایون» بود. صاحب این منصب نایب و وکیل شاه شمرده می‌شد و نماینده او در مقام مرشد کامل صفوی و قدرت عرفی‌اش به عنوان پادشاه بود.۲
اهمیت نقش منصب وکیل خصوصاً در دوره آغازین حکومت صفویان، از چند زاویه قابل بررسی است. از منظر سیاسی، وکیل جایگاه تازه‌ای بود که به عنوان دومین شخص کشور پس از شاه در هرم قدرت و معادلات سیاسی دولت صفوی مطرح می‌شد. در بعد اداری، مقام وکالت موقعیت و نفوذ منصب سنتی وزارت را تحت‌الشعاع خود قرارداده بود که بعضاً به تعارض با سایر مقامات دیوانسالاری کشور می‌انجامید و از نگاه نظامی به سبب آنکه تا حدود زیادی وظایف وکیل و امیرالامراء با یکدیگر تداخل یافته بود، وکیل ناچار در تعامل مستقیم با امرای قزلباش و در واقع هماهنگ کننده قوای نظامی کشور نیز بود. از این روست که تفویض وکالت به هر دو گروه قومی ترک یا تاجیک، چالش‌های خاص خود را برای شاه اسماعیل اول صفوی در پی داشت. سپردن این مقام به «اهل شمشیر» باعث دخالت نظامیان در امور دیوانی می‌شد و اعطای آن به «اهل قلم» از دیدگاه قزلباشان که تصدی وکالت نفس نفیس همایون و به تبع آن امیرالامرایی را حق خود می‌دانستند و اطاعت از فرمانده‌ای تاجیک را برنمی‌تافتند نیز، احتمال تمرد و خودسری قوای قزلباش را افزایش می‌داد.
در چنین شرایطی، شاه اسماعیل در ابتدا لله‌ خود، حسین‌بیگ شاملو را به مقام وکالت منصوب کرد.۳ اما پس از مدتی وی را از این مقام منتزع ساخت و تا پایان عمرش تصدی مقام وکالت را به عناصر دیوانسالار محول ساخت. اعمال این سیاست از سوی اسماعیل جوان، نقطه آغازی بر اصطکاک عناصر ترک و تاجیک در ساختار حکومت صفویان شد. کشاکش پایان ناپذیری که در تحولات سیاسی عصر صفوی تاثیر به‌سزایی داشت.

حسین‌بیگ لله شاملو، وکیل قزلباش
اولین وکیل شاه اسماعیل صفوی، از میان نزدیکان و معتمدین او که به «اهل اختصاص» مشهور بودند،۴ انتخاب شد. حسین‌بیگ شاملو صوفی وفادار قزلباش و لله پیشین اسماعیل در زمان اقامت او در گیلان، در حالی که منصب امیرالامرایی را بر عهده داشت، همزمان با فتح آذربایجان به دست سپاه قزلباش و بر تخت نشستن شاه اسماعیل در تبریز مقام وکالت را نیز در اختیار گرفت.۵ اعطای این مقام در آن زمان به یک صاحب منصب نظامی امری اجتناب ناپذیر بود. اسماعیل در آغاز حکومت خود، ناچار بود بیش از هر چیزی متوسل به نیروی انسانی طوایف قزلباش شود. الوندبیگ و مرادبیگ نوه‌های اوزون حسن، مدعیان تاج و تخت آق‌قویونلو در آن زمان هنوز به طور کامل سرکوب نشده بودند و پایه‌های پادشاهی اسماعیل نوجوان همچنان لزران بود.‌ مضاف بر اینکه رسمیت یافتن تشیع اثنی‌اعشری می‌توانست مخالفت و مناقشات مذهبی را در آذربایجان، قلمرو اولیه صفویان برانگیزد. بنابراین طبیعی بود که در ترکیب آغازین تشکیلات دولت صفوی تفوق اهل شمشیر بر اهل قلم کاملاً محسوس باشد و این برتری در تعیین یک قزلباش قدیمی طریقت صفوی به عنوان وکیل نمود یافت.
حسین‌بیگ بیشتر نقش امیرالامرایی قزلباش را ایفا می‌کرد تا وکیل کاردان شاه صفوی. نام حسین‌بیگ در همه سال‌های میان ۹۰۷ ه.ق که عهده‌دار منصب وکالت شده است تا سال ۹۱۴ ه.ق که شاه اسماعیل، نجم زرگر را جایگزین او کرد در عملیات‌های جنگی و سرکوب مدعیان داخلی دیده می‌شود که اکثراً با نتایج مطلوبی برای شاه اسماعیل همراه بود.۶ ، ۷
با این اوصاف، این مسئله مطرح می‌شود که چه عاملی اسماعیل را بر آن داشت تا منصب وکالت را از قزلباشان دریغ کند و تصدی آن را به تاجیکان بسپارد؟ طبق گزارش منابع، این تغییر سیاست شاه اسماعیل در روی آوردن به عناصر تاجیک برای منصب وکالت، پس از آن اتفاق افتاد که در جنگی که در سال ۹۱۳ ه.ق به منظور سرکوب علاءالدوله ذوالقدر درگرفت حسین‌بیگ از خود بی کفایتی نشان داد.
پس از شکست مرادبیگ آق‌قویونلو که از سوی شاه اسماعیل به «نامراد» ملقب شده بود، علاءالدوله ذوالقدر پسر ناصرالدین محمد که در قسمتی از نواحی شرقی آسیای صغیر و حوزه علیای رود فرات حکومت مستقل داشت، ۸ به او پناه داد و دختر خود را به همسری وی درآورد. این وصلت مقدمه اتحادی بود که می‌توانست منجر به تعرض به قلمرو نوبنیاد صفوی شود، ۹ در نتیجه شاه اسماعیل در بهار این سال به منظور دفع خطر به غرب لشکر کشید و عملاً وارد حدود عثمانی شد.۱۰ حسین‌بیگ لله که مامور سرکوبی علاءالدوله شده بود، بی‌احتیاطی کرد و «اکثر غازیان را به طلب جو و کاه متفرق گردانید».۱۱ درست در همین زمان پسر متهور علاءالدوله غافلگیرانه به جمعیت اندکی که همراه لله بیگ بودند حمله کرد و «ذوالقدران از کثرت دلاوران بر غازیان غالب آمده و لله بیگ را از اسب انداختند، در آن اثنا خلیل آقا از سر جان که متاعی است گران برخاسته اسب خود را به حسین‌بیگ لله کشید»،۱۲ ، ۱۳ ‌ حسین‌بیگ به آب زده جان خود را نجات داد و خلیل آقا قزلباش شجاعی که جان خود را فدای امیرالامرا کرده بود با سیصد تن دیگر به قتل رسیدند.
در چنین بستر تاریخی و با در نظر گرفتن اینکه تا پیش از این حسین‌بیگ در قامت سپهسالار قزلباش در اکثر عملیاتهای نظامی شاه اسماعیل حضوری چشمگیر و موفق داشت،‌ چنان می‌نماید که از اسب افتادن امیرالامراء و فرار سراسیمه او از صحنه جنگ، برای اسماعیلی که خود و مریدانش او را شکست‌ناپذیر می‌دانستند غیرقابل قبول و تحقیرآمیز بوده است.
اما این حادثه تنها می‌تواند محرک و بهانه لازم را برای عزل حسین‌بیگ از منصب وکالت فراهم آورده باشد، چرا که از این پس شاه اسماعیل آگاهانه قزلباشان را از تصدی این مقام محروم ساخت. راجر سیوری صفوی‌شناس برجسته معاصر ضمن اینکه واقعه غافلگیری حسین‌بیگ در مواجهه با خاندان ذوالقدر را برای عزل او کافی نمی‌داند، معتقد است: «برکناری حسین‌بیگ شاملو صرفاً دلایل سیاسی داشت. اسماعیل آشکارا از قدرت امرای قزلباش که فقط هفت سال پیش او را بر تخت نشانده بودند بیمناک شده بود» و انتصاب یک مقام ایرانی به وکالت کوشش آشکاری بود در جهت تحدید قدرت قزلباشان و ایجاد موازنه بهتر بین ترک و تاجیک در مدارج بالای اداره کشور.۱۴
اگرچه می‌توان عاقبت‌اندیشی اسماعیل از قدرت روز افزون قزلباشان را عامل اصلی این تغییر سیاست دانست، اما نمی‌توان این پدیده را یگانه عامل اعمال چنین سیاستی به حساب آورد. بوداق منشی قزوینی ضمن توضیح وقایع سال ۹۱۴ ه.ق که به تفویض مقام وکالت به نجم‌ زرگر انجامید گزارش می‌کند که از آن پس: «امرا را در مهمات دیوانی مطلقاً دخل نبود». ۱۵ درنتیجه می‌توان این فرضیه را مطرح ساخت که سیمای نظامی حسین‌بیگ در مقام وکیل قزلباشی که در تشکیلات اداری اعمال نفوذ می‌کرده است در نگاه دیوانسالاران سنتی خشن و ناخوشایند به نظر می‌رسیده است.

نجم زرگر، اولین وکیل تاجیک و سیاست تحدید قزلباشان
سابقه آشنایی شاه اسماعیل با امیر نجم‌الدین مسعود گیلانی نیز مانند حسین‌بیگ، به پیش از تاسیس سلسله صفوی و به زمانی بر می‌گشت که اسماعیل نونهال پس از قتل برادرش سلطانعلی در نزاع با رستم‌بیگ آق‌قویونلو، به گیلان پناه برد.۱۶ اسماعیل نخست در رشت رحل اقامت افکند و در مسجدی موسوم به مسجد سفید ساکن شد. حسن بیگ روملو درباره اولین آشنایی نجم اول با اسماعیل میرزای صفوی می‌نویسد: «در حوالی آن مسجد دکان زرگری بود که میر نجم نام داشت و به واسطه قرب جوار پیوسته در خدمت خاقان اسکندر شان بود و به وسایل و تحف و هدایا روز به روز خود را منظور انظار شاهانه می‌ساخت». ۱۷ اما داستان نخستین برخورد این زرگر و صوفی را خواندمیر به صورت دیگری نقل می‌کند که تا حدودی با این روایت مغایر است. چنانچه می‌دانیم اسماعیل پس از یک توقف کوتاه در رشت، روانه لاهیجان شد و تحت حمایت کارکیا میرزا علی والی لاهیجان قرار گرفت.۱۸ ، ۱۹ خواندمیر در «حبیب‌السیر» شرح نخستین ارتباط میرنجم با اسماعیل را مربوط به پس از اقامت اسماعیل در لاهیجان می‌داند و داستان را اینگونه نقل می‌کند که زرگری رشتی به نام میرنجم «نادیده نقش محبت آن قره‌العین ولایت [اسماعیل] را به قلم اخلاص بر خاتم دل نگاشته» ۲۰ و «انگشتری که قابل انگشت همایون تواند بود ساخته»، ۲۱ آن را به رسم پیشکش از طریق رسولی به لاهیجان ارسال کرد.۲۲ ، ۲۳
وجه مشترک این دو روایت ارسال هدایای نفیس توسط نجم‌الدین مسعود برای اسماعیل است. باید توجه داشت که در این زمان آینده اسماعیل بسیار متزلزل و مبهم می‌نمود، رستم بیگ آق‌قویونلو به دنبال از میان برداشتن سلطانعلی برادر اسماعیل، که بر مسند ارشاد طریقت صفوی در اردبیل نشسته بود در صدد از بین بردن خود اسماعیل، که اینک جانشین برادرش محسوب می‌شد، برآمد و یکی از امرای خود به نام آیبه سلطان را مامور این کار ساخت. «مردم آیبه سلطان روز به روز در تفحص و تجسس بیشتر می‌کوشیدند و از جانب رستم بیگ نیز مکرراً فرمان به نفاذ رسیده بود که به هر طریق که بوده باشد اولاد مرشد کامل [سلطان حیدر صفوی] را ذکوراً و اناثاً به دست آورده خرمن زندگانی ایشان را از شرر تیغ سیاست اثر محترق سازند».۲۴
در چنین شرایطی نزدیکی به اسماعیل و صوفیان او برای نجم که در زمره اعیان و اشراف گیلان شمرده می‌شد، ۲۵ ، ۲۶ می‌توانست مخاطره‌آمیز باشد. با این وجود ارسال پیشکش توسط وی برای اسماعیل، آنجا که مریدان طریقت صفوی از آناتولی به زیارت او در گیلان می‌شتافتند و نذورات و تحف خود را تقدیم مرشد کامل سلسله صفوی می‌کردند، ۲۷ عملی دوراندیشانه و سیاستمدارانه قلمداد می‌شود. بی‌معنی نیست که میرنجم از رشت به لاهیجان نقل مکان کرد و در زمره مقربان اسماعیل درآمد.۲۸ ، ۲۹ روملو علاوه بر اینکه نام او را در حلقه هم‌نشینان و در کنار نام معلم قرآن اسماعیل نونهال یعنی شمس‌الدین لاهیجی آورده است، گزارش می‌کند که نجم‌الدین مسعود در جابجایی مراسلاتی که از اردبیل برای اسماعیل به رشت می‌رسید و رساندن آن به لاهیجان با هواداران صفوی همکاری می‌کرده است.۳۰
صرفنظر از موقعیت اجتماعی میرنجم، به نظر می‌رسد یکی دیگر از مهمترین دلایلی که وی را به عنوان ملازمان غیرقزلباش اسماعیل مطرح ساخته بود اظهار تشیع و عمل به «ملت علیه امامیه» بوده است. عقاید شیعی نجم، کوسه عباس سپهسالار امیره اسحق والی رشت را که در مذهب تسنن تعصب می‌ورزید بر آن داشت تا والی را به قتل میر تحریک کند. این وقایع مقارن با زمانی بود که اسماعیل برای به دست گرفتن قدرت، قیام خود را آغاز کرده و قدم در راه اجدادش گذاشته بود. نجم که از قصد کوسه عباس مطلع گردید از رشت متواری شد و در حالی به اسماعیل پیوست که سپاه قزلباش مشغول تسخیر شیروان بود.۳۱ از این پس او عملاً موضع‌گیری سیاسی خود را انتخاب کرد و در کنار اسماعیلی قرار گرفت که چندی بعد در تبریز بر تخت سلطنت تکیه زد. نجم‌الدین مسعود، زرگر رشتی، اینک با عنوان «نجم بیگ» در کنار دیگر امرای قزلباش قرار گرفته بود.
درباره اینکه دقیقاً از چه زمانی میرنجم منصب وکالت شاه اسماعیل را به دست آورده در منابع به تفاوت سخن رفته است. خواندمیر حسین‌بیگ لله را نخستین وکیل شاه اسماعیل صفوی معرفی می‌کند که پس از فتح آذربایجان این مقام را احراز کرده است، ۳۲ با این حال حسینی در «تاریخ ایلچی نظام‌شاه» ضمن توضیح مراسم جلوس شاه اسماعیل بر تخت پادشاهی در تبریز که در سال ۹۰۷ هجری قمری صورت پذیرفته است، ۳۳ شیخ نجم گیلانی را اولین صاحب منصب وکالت معرفی می‌کند.۳۴ این در حالی است که یحیی قزوینی در «لب‌التواریخ» بحث تقسیم مناصب حکومتی در تبریز را مسکوت می‌گذارد ۳۵ و بوداق منشی قزوینی در «جواهرالاخبار» اخذ مقام وکالت و وزارت توسط میرنجم را هفت سال بعد از این، یعنی به سال ۹۱۴ هجری قمری ضبط کرده است.۳۶ همچنین حسن بیگ روملو در «احسن التواریخ» ذیل «وقایع متنوعه» همین سال بدون اینکه ذکری از مقام وکالت ببرد، نجم رشتی را «امیرالامرای» برگزیده شاه اسماعیل معرفی می‌کند.۳۷
این عدم تطابق تا حدود زیادی به نامشخص و مبهم بودن ساختار اداری صفویان در آغاز حکومت ایشان برمی‌گردد. راجر سیوری صفوی‌شناس برجسته معاصر به درستی خاطر نشان می‌کند که این آشفتگی که در منابع برای اشاره به مناصب گونه‌گون دولتی در عهد اسماعیل اول وجود دارد، عموماً برخاسته از فقدان مرزبندی روشن وظایف در این دوره است.۳۸ این پژوهشگر در مجموع این نظر را می‌پذیرد که حسین‌بیگ لله، اولین «وکیل نفس نفیس همایون» بوده است.۳۹
اما میرنجم در فاصله هفت سال وکالت حسین‌بیگ لله از چه موقعیتی برخوردار بوده است که اسماعیل او را برای تصدی وکالت نفس نفیس همایون برگزید؟ جایگاه میرنجم را در فاصله این هفت سال، از حضور او در کنار شاه اسماعیل صفوی در زمانی که سرسلسله صفویان مشغول حذف مدعیان قدرت در ایران بود، می‌توان ارزیابی کرد. در سال ۹۰۹ هجری قمری و در جریان سرکوب امیر حسین کیای چلاوی حکمران فیروزکوه، علی‌کیا دژبان قلعه فیروزکوه در برابر سپاه شاه اسماعیل مقاومت به خرج دادو با وجود اینکه قلعه توسط قزلباشان تسخیر شد، علی‌کیا با توسل به «نجم بیک» خود و ساکنان قلعه را از عقوبت رهانید.۴۰ ، ۴۱ دو سال بعد، وقتی شاه اسماعیل قصد داشت امیر حسام‌الدین رشتی را که در آغاز نهضت صفویه به او مظنون شده بود، ۴۲ از سر راه بردارد، «امیر حسام‌الدین تحف فراوان به درگاه ملایک آشیان فرستاده، شیخ نجم‌الدین رشتی که از مقربان درگاه بود شفیع مردم رشت شده، گناه ایشان را درخواست کرد. التماس او درجه قبول یافت...» و شاه اسماعیل از خونریزی در رشت صرفنظر کرد.۴۳ ، ۴۴
روایت دیگری در دست است که بی ارتباط با اعتبار میر نجم در نظر شاه اسماعیل نیست:
«میر سید شریف که از فرزندزاده‌های استادالمحققین صاحب التصانیف الفایقه، سید شریف علامه بود، با طبقه صواعد که مردم ذی شان پادشاه نشان بودند سوءمزاجی داشت، در آن ایام به وساطت شیخ نجم گیلانی کلمه ای چند فتنه انگیز در باب صواعد و نسب ایشان که به سعد وقاص منتهی می شود به ذروه عرض اعلی رسانیدند. فرمان قضا جریان به گرفتن آن جماعت صادر شد. به موجب فرمان پادشاه بی همال ایشان را گرفته در سلاسل و اغلال کشیدند و آنچه در سر کار ایشان بود از ظاهر و نهان بگرفتند و آخر خواجه نظام الدین احمد را به برادر دیگر به قتل آوردند و یک برادر دیگر که خواجگی نام داشت فرار نمود و به جانب کرمان رفت.» ۴۵
بنابراین نجم اول در طی این سالها، حتی اگر اسماً مقام وکالت را به خود اختصاص نداده باشد نفوذ قابل توجهی بر اسماعیل و تشکیلات حکومت صفوی داشته که از سال ۹۱۴ ه.ق به بعد، مشخصاً جنبه رسمی پیدا کرده است. چنانچه گذشت، بنا به گزارش منابع پس از این سال او نه تنها به امور دیوانی آنچنان تسلط داشته که «امرا را در مهمات دیوانی مطلقاً دخل نبود»، ۴۶ بلکه با به دست آوردن منصب امیرالامرایی در امور نظامی، «پایه قدرتش از تمامی امرا اعظام» درگذشت ۴۷ و «مهر او را در دیوان اعلی بر بالای جمیع مهرها زدند». ۴۸
اگر حضور میرنجم در منصب وکیلی با اختیارات دیوانی برای قزلباشان قابل اغماض بوده باشد، تصاحب مقام امیرالامرایی برای قوای نظامی که این منصب را ملک مطلق خود می‌پنداشتند، ۴۹ تحمل‌پذیر نبود و سرآغاز چالش میان عناصر ترک و تاجیک شد. نام «امیر نجم‌الدین» حداقل در در یک عملیات نظامی پیش از حسین‌بیگ و دیگر امرای بلند مرتبه لشکری دیده می‌شود، ۵۰ قابل پیشبینی بود که وکیل تاجیک با داشتن این اختیارات به کنترل قدرت قزلباشان خواهد پرداخت، چنانچه یحیی قزوینی در «لب‌التواریخ» گزارش می‌کند: «او دست امرا و ترکان بربست و کار عالم با نسق و نظام آورد و مدار بر حساب نهاد». ۵۱ ، ۵۲
قدرت و منزلت میرنجم با جمع کردن وکالت و امارت به طرز چشمگیری افزایش یافته بود. منابع در دوران وکالت هفت ساله حسین‌بیگ، حداقل در زمینه امور دیوانی، تعارض فاجعه‌باری میان وکیل و دیگر مناصب اداری گزارش نمی‌کنند. این در حالی است که در دوره کوتاه وکالت میر، چالش عمیقی میان وکیل و صدر درگرفت که به قتل صدر منجر شد. منصب صدر درواقع بلندپایه‌ترین مقام روحانی و مسئول اجرای قوانین شریعت در کشور بود ۵۳ و پس از وکیل و وزیر، جایگاه سوم در هرم تشکیلات اداری صفوی را به خود اختصاص داده بود، ۵۴ زمانی که نجم اول وکالت را بر عهده گرفت، منصب صدر در اختیار قاضی محمد کاشی قرارداشت که پیشتر با شمس‌الدین لاهیجی، معلم قرآن دوران طفولیت شاه اسماعیل، ۵۵ ، ۵۶ در امر صدارت شریک شده بود ۵۷ ، ۵۸ و اینک علاوه بر صدارت، حکومت یزد و کاشان و شیراز را نیز در دست داشت. ۵۹ ، ۶۰ قاضی محمد صدر روزی در غیاب میرنجم به سعایت از او نزد شاه اسماعیل پرداخت و «معروض داشت که امیر نجم‌الدین مبلغ بیست هزار تومان از اموال شاهی در تصرف دارد، اگر او را به بنده سپارند به اندک زمانی آن مال بسیار را به خزانه عامره می‌سپارم». ۶۱ جنابدی همین داستان را با این تفاوت که مبلغ مورد ادعای صدر هشت هزار تومان بوده است نقل می‌کند، ۶۲ در هر صورت شاه اسماعیل نه تنها به سعایت صدر توجهی نکرد بلکه موضوع را با وکیل مورد اعتماد خود درمیان گذاشت و عاقبت قاضی محمد را به میرنجم سپرد. مسلماً وکیل نیز مستنداتی برای از میان برداشتن صدر در دست داشته است، چنانکه «در آن اثنا آن مقدار قبایح افعال و فضایح اعمال از وی [قاضی محمد صدر] ظاهر گشت که حکم همایون به سیاستش صادر شد و کار از شفاعت امرا و ارکان دولت درگذشت».۶۳ بنابراین میرنجم نه تنها در موقعیت سیاسی خود می‌توانست صدر را به راحتی از میان بردارد، ‌بلکه این فرضیه نیز مطرح می‌شود که وی قدرت اقتصادی قابل ملاحظه‌ای هم در سازمان اداری حکومت صفوی به دست آورده بود.
علاوه بر این در همین ایام نجم اول توانست «یاراحمد خوزانی اصفهانی» (نجم ثانی بعدی) را در منصب وزارت۶۴ ، ۶۵ و ملا شمس اصفهانی را در منصب استیفای دیوان اعلی، ۶۶ تثبیت کند، که خود نمایانگر آن است که وکیل گیلانی در عزل و نصب مقامات رده بالای حکومتیو کارگزینی عناصر تاجیک نیز جایگاه مناسبی به دست آورده است.
این بسیار با معنی است که به موازات اوج‌گیری قدرت میرنجم و جابجایی مناصب اداری صدر، وزیر و مستوفی که همه به واسطه نفوذ وکیل جدید تاجیک انجام گرفت، دو تن از نزدیکترین صوفیان و یاران نظامی شاه اسماعیل توبیخ شدند. «ابدال بیک دده» که تیولدار قزوین، ری و ساوجبلاغ بود از امارت عزل شد و تیول و نوکران او را به زینل خان شاملو دادند. ۶۷ مورد بعدی تا حدی تحقیرآمیز هم بود. حسین‌بیگ که وکالت را به نجم واگذار کرده بود، بدون اینکه این بار از اسب فرو افتاده باشد، از مقام امیرالامرایی کنار گذاشته شد و تیول و نوکران او به یک سفره‌چی به نام محمد بیگ استاجلو که لقب «چایان سلطان» گرفت، اعطا شد. ۶۸ ابدال بیگ و حسین‌بیگ هر دو در زمره «صوفیان لاهیجان» ۶۹ و «اهل اختصاص» بودند. ۷۰ ، ۷۱ کسانی که شاه اسماعیل نه تنها حکومت و پادشاهی بلکه جان خود را مدیون آنان بود و هیچ دلیلی به جز قدرت روزافزون وکیل نمی‌توانست موجبات عزل آنان را فراهم آورده باشد. بنابراین می‌توان پذیرفت که اگر اسماعیل جوان خودش هم برنامه تحدید قدرت قزلباشان را طرح ریزی کرده باشد، این وکیل تاجیک بود که موجبات تسریع و اجرای آن را فراهم می‌آورد.
بلافاصله پس از این وقایع، در سال ۹۱۵ ه.ق، امیرنجم‌الدین مسعود رشتی بر اثر مرضی که منابع «ذات الجنب» (آب‌آوردگی ریه) معرفی می‌کنند، درگذشت. ۷۲ ، ۷۳ این فرضیه قابل بررسی است که امکان دارد مرگ او در اثر توطئه امرای قزلباش رخ داده باشد. گرچه با تکیه بر منابع دلایل محکمی برای اثبات این مدعا به دست نمی‌آید. تنها می‌توان گفت پس از مرگ وکیل و جنگ پیروزمندانه مرو که در سال بعد رخ داد، ابدال بیگ دده دوباره تیولدار شهر مرو گردید و هرات به حسین‌بیگ لله ارزانی شد، ۷۴ ، ۷۵ و این امرا تا حدودی حیثیت و اعتبار پیشین خود را بازیافتند. به هر جهت در اینکه میرنجم نفوذ ناروایی از دید قزلباشان بر مرشد کاملشان داشته است تشکیک نمی‌توان کرد. میزان اعتماد و محبوبیت او در نزد اسماعیل بدان درجه رسیده بود که شاه، وزیر برگزیده نجم اول، یعنی یاراحمد خوزانی را با لقب «نجم ثانی» جایگزینش کند، ۷۶ ، ۷۷ تا نام نجم همچنان بر سر زبانها بماند.
همچنین شاه اسماعیل پس از چند روز تعزیت و سوگواری برای امیر نجم‌الدین، ۷۸ فرمان داد تا پیکر وکیل را با احترام از محل وفات او در خامنه، به «مرقد همایون امیرالمومنین حیدر»، ۷۹ در نجف اشرف منتقل کنند و در آنجا به خاک سپارند. ۸۰ ، ۸۱ ارسال پیکر میرنجم به شهر مقدس نجف، نمایانگر قداست او به عنوان یک شخصیت مذهبی است. چنانچه گفته شد نام او در حلقه معلمان علوم دینی اسماعیل وقتی که خردسال بود و در لاهیجان اقامت داشت برده شده است. ۸۲ همچنین روملو و حسینی از او با عنوان «شیخ» یاد می‌کنند، واژه‌ای که بار روحانی و معنوی در بردارد. ۸۳ ، ۸۴ ، ۸۵ ، ۸۶ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که وکیل تاجیک در این زمان تا حدود زیادی از کاریزمای مذهبی شیعی نیز برخوردار بوده است.

پرتره‌ای از شاه اسماعیل صفوی
پرتره‌ای از شاه اسماعیل صفوی
مولف «عالم‌آرای شاه‌اسماعیل» داستانی درباره مرگ نجم اول دارد به این مضمون، که پیش از جنگ مرو با شیبک خان ازبک، شاه اسماعیل در بستر بیماری افتاد و احوالش رو به وخامت گذاشت، میرنجم در حضور شاه گفت:
«...قربانت شوم می‌خواهم آرزویی کنم و نواب شما چون رواج دهنده مذهب اثنی‌اعشریه علیه‌اند؛ آمین بفرمایند که حق تعالی بحرمت آمین شما دعای بنده را در همین ساعت مستجاب نموده شفای عاجلی به نواب شما کرامت فرمایند. ...امیر نجم دست به دعا برداشته گفت که خدایا این پادشاه قدری مذهب بحق امامیه اثنی‌عشریه را رواج داده اما هنوز محکم نگردیده و همچون شاهی‌بیگ خان پادشاهی سنی، اراده ولایت ایران دارد و هرگاه آن پادشاه در میان نباشد مذهب حق باطل خواهد شد. و هرگاه عمر این پادشاه به آخر رسیده باشد، من عمر خود را فدای عمر او نموده بخشیدم به حق محمد و آله جان مرا قبض فرموده شفای عاجلی کرامت فرمای. ...آن حضرت به بشره امیرنجم نظر فرمودند، علامت مرگ را مشاهده نموده فرمودند که ای نجم اگرچه حق تعالی دعای تو را مستجاب نموده و ما را صحت بخشید، اما ما را یتیم گذاشته خواهی رفتن...» ۸۷
گرچه به لحاظ سبک و سیاق حماسی عالم‌آرای شاه اسماعیل و مطابقت با سایر منابع، نمی‌توان چندان به این روایت اعتماد کرد، اما در مجموع از این داستان می‌توان به آنچه که از روابط عاطفی و مذهبی میان شاه اسماعیل و میرنجم در افواه عمومی وجود داشته و ارتباط آن با احساسات ایرانیان نسبت گسترش تشیع پی برد. در یک سو شاه اسماعیلی وجود دارد که «قدری مذهب بحق امامیه اثنی‌عشریه را رواج داده اما محکم نشده است» و در سوی دیگر «شاهی‌بیگ خان پادشاهی سنی، اراده ولایت ایران دارد». میرنجم، در در نظر مردمش به اسطوره‌ای تبدیل شده است که توانسته جان خود را فدا کند، تا «مذهب حق» باطل نشود.
نجم اول برای شاه اسماعیل صرفاً چهره‌ای نظامی یا یک صوفی معتقد مانند حسین‌بیگ لله نبود. اگر در نظر بگیریم که وکیل در عمل نایب شاه صفوی شمرده می‌شد، اسماعیل به شخصیتی نیاز داشت که علاوه بر توان اداره امور نظامی و دیوانی، چهره معنوی و شیعی او را نیز نمایندگی کند. شخصیتی چند وجهی با وجهه و اعتبار مذهبی، که مسلماً در میان امرای قزلباش یافت نمی‌کرد.

نجم ثانی، تمرد نظامیان قزلباش و فاجعه نبرد غجدوان
چنانچه گفته شد «رییس یاراحمد خوزانی اصفهانی» به توصیه نجم اول به وزارت رسید و پس از مرگ او با لقب «نجم ثانی» وکیل سوم شاه اسماعیل صفوی شد. منابع به درستی درباره احوال یاراحمد پیش از رسیدن به مقام وزارت توضیح نمی‌دهند. تنها می‌توان از پسوند «خوزانی» و «اصفهانی» نام او حدس زد که اصلیت او متعلق به یکی از محلات سده قدیم اصفهان (خمینی‌شهر امروزی) به نام خوزان بوده است. این گمانه با رویکرد سرزنش‌آمیزی که در پاره‌ای موارد در منابع صفوی نسبت به او دیده می‌شود تقویت می‌گردد. حسن بیگ روملو از او به عنوان «روستایی حق‌ناشناس» ۸۸ و همشهری او واله اصفهانی در «خلدبرین» از ویبا تعابیری مانند «آن روستایی تازه به شهر آمده» ۸۹ و «روستایی بی تمیز» ۹۰ یاد می‌کند. در مجموع می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که پیش از رسیدن به وزارت و وکالت، نجم ثانی برخلاف نجم اول از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار نبوده و خاستگاه روستایی داشته است. درنتیجه مورخان دوره صفوی توانسته‌اند آنجاکه مشغول ثبت اشتباهات عملکرد نجم ثانی بوده‌اند چنین لحنی را درمورد او به کاربرند.
به هر روی، این روستایی گزینه شاه اسماعیل برای منصب وکالت و ادامه سیاست کنترل قزلباشان بود و توانست در اندک زمانی مدارج ترقی را تشکیلات حکومت صفویان طی کند. واله اصفهانی درباره موقعیت سیاسی و اجتماعی او می‌نویسد: «یکباره از دهقنت و دشتبانی فراموش کرده عجب و غرور دولت را به جایی رسانید که جز خود هیچکس را شایسته هیچ اعتباری ندید. ...پایه قدر و منزلتش از جمیع امرای عظیم‌الشان بلکه از اکثر سلاطین نافذ فرمان درگذشت، شمار ملازمانش به پنج هزار سوار نامدار رسیده، وفور خزاین و اموالش از اندیشه حساب و کتاب متجاوز گشت» ۹۱ ، ۹۲ البته رسیدن به چنین مرتبه‌ای جای تعجب ندارد، نجم ثانی از نردبامی بالا رفته بود که نجم اول آن را ساخته و افراخته بود.
کارنامه نجم ثانی نیز مانند سلفش بدون تعارض با سایر مقامات دیوانسالاری نبود. چنانچه میرزا بیگ علایی، از وزرای رده بالای حکومتی درست با مقارن شروع کار نجم ثانی در منصب وکالت، مورد سعایت قرار گرفت و از میان برداشته شد. ۹۳ امینی هروی اگرچه نقش نجم ثانی را در گرفتار ساختن این وزیر نقل نمی‌کند، اما با اشاره‌ای ظریف متذکر می‌شود که: «کار میرزا بیگ علایی را که به منصب عالی وزارت شاهی منصوب بود و در آن امر از ممر اخبار دعوی تفرد می‌نمود به حسب تقدیر ساختند و به اضطرار از عقب امیر نجم [اول] روانه کردند» و در نتیجه نجم ثانی به استقلال متمکن امر وکالت گردید. ۹۴ به نظر می‌رسد که وظایف وکیل و وزیر خصوصاً پس از تفویض وکالت به عناصر تاجیک تداخل چالش برانگیزی داشته است. وزارت نهادی دیرپا، با حیطه اختیارات و وطایف گسترده در تاریخ ایران بود، ۹۵ که عمدتاً دیوانسالاران سنتی ایران متصدی آن می‌شدند و اینک منصب جدید وکالت مافوق آن قرار گرفته بود، ۹۶ حضور همین دیوانسالاران در پست وکیل لاجرم به اصطکاک با وزرایی می‌انجامید که «دعوی تفرد» داشتند. بنابراین وکیل علاوه بر وظیفه کنترل قزلباشان در عرصه نظامی، با معضل تفهیم منزلت و مرتبه خود به وزرا و سایر دیوانسالاران در حیطه اداری نیز مواجه بوده است.
در جنگ مرو که در سال ۹۱۶ ه.ق میان شاه اسماعیل و شیبک خان ازبک درگرفت و به قتل شیبک خان و شکست ازبکان انجامید، ۹۷ ، ۹۸ نام نجم ثانی پیشاپیش نام امرای قزلباش دیده می‌شود. ۹۹ این طور می‌نماید که او به خوبی توانسته بود وجه نظامی مقام وکالت را حفظ و تثبیت کند. نقش دیگری که در جنگ مرو نجم ثانی بازی کرد، شفاعت خواجه کمال‌الدین محمود ساغرچی دیوانسالار بلند پایه شیبک خان بود که بی‌شباهت به نقش نجم اول در شفاعت والی و مردم رشت نیست، با این تفاوت که خواجه محمود نه تنها بخشیده شد بلکه به خدمت شاه اسماعیل درآمد و به امر وزارت و صاحب‌دیوانی گمارده شد. ۱۰۰ نفوذ وکیل بر شاه صفوی طبیعتاً باعث می‌شد تا مغلوبین جنگ او را شفیع خود سازند، اما در این مورد خواجه محمود نه تنها از مهلکه جان سالم به در برد بلکه توانست «در مجالس خاص و محافل اختصاص» راه یابد. ۱۰۱ بوداق منشی قزوینی در «جواهرالاخبار» و منشی قمی در «خلاصه‌التواریخ» از این شخص را وزیر شیبک خان می‌دانند و از او با عنوان «خواجه محمود سرخ» یاد می‌کند. ۱۰۲ ، ۱۰۳ مورخ اخیر علت بخشیده شدن خواجه محمود را شیعه بودن او یاد می‌کند. ۱۰۴ این در حالی است که تشیع یک وزیر در بارگاه شیبک خان سنی مذهب غیرمحتمل به نظر می‌رسد و این امکان وجود دارد که نجم ثانی پیش شرط عفو او را اظهار تشیع درحضور شاه اسماعیل تعیین کرده باشد.
روایت دیگری در همین زمان، درباره استقبال سادات و بزرگان شهر هرات از نجم ثانی وجود دارد که بی ارتباط با نقش و نفوذ نجم ثانی نیست. خواندمیر می‌نویسد: «...مظهر مراحم رحمانی، امیر نجم‌الدین ثانی و خواجه کمال‌الدین محمود ساغرچی به سواد هرات رسیده سادات و قضات و علما و فضلا مراسم استقبال به جای آوردند و لوازم دعا و ثنا به تقدیم رسانیده آنچه توانستند و مناسب داشتند پیشکش کردند». ۱۰۵ همین روایت را امینی هروی که در آن زمان در هرات حضور داشته است درباره «آفتاب عظمت و اقبال امیر نجمی» نقل می‌کند. ۱۰۶ این دو مورخ در ادامه از شخص دیگری به نام «خواجه خرد» نیز یاد می‌کنند که با تسلیم قلعه اختیار‌الدین، مورد شفاعت نجم ثانی قرار گرفته و در زمره ملازمان درآمده است. ۱۰۷
درباره حشمت و مکنت و توان مالی نجم ثانی در منابع بسیار سخن رفته است. خواندمیر داستانی درباره وضع اقتصادی او دارد و می‌نویسد: «خزاین و اموالش از سر حد حساب استیفاء محاسبان دانا متجاوز» بود. درباره مایحتاج عمومی آشپزخانه او توضیح می‌دهد که: «هر روز قرب صد سر گوسفند شیلان او بود و مرغ و غاز و حوایج آش را بر این قیاس باید نمود»، «سیزده دیگ نقره خام جهت پختن طعام»، «اطعمه گوناگون در اطباق زرین و سیمین و چینی و فغفوری» و... از دیگر تدارکاتی وکیل بود و او تنها در شرایط جنگی با کمبود ادویه مواجه شد. ۱۰۸ همین توصیفات به تواتر در منابع متاخر صفوی نیز تکرار شده است. همچنین نجم ثانی: «سه هزار خلعت از سر تا پا به ملازمان بابری شفقت نمود». ۱۰۹ نکته دیگر این است که علاوه بر پنج هزار ملازم، نجم ثانی خدمتکارانی با عنوان «ایشیک آقاسی» (حاجب سالار) نیز داشته است، ۱۱۰ ، ۱۱۱ که مقامی درباری و معمولاً متعلق به شاه محسوب می‌شد. اگر به یاد آوریم که نجم اول تنها به خاطر اندوختن بیست هزار تومان مورد سعایت صدر قرار گرفت، می‌توان به گسترش روزافزون مکنت وکیل دوم تاجیک پی برد.
برای درک بهتر جایگاه او نقل این گفته حسینی نیز جالب است: «امیر نجم ثانی اصفهانی بر مسند وکالت به غایت مستولی بود، چنانچه در این دولت کس به استیلا و استقلال او وکالت نکرد. همت عالی داشت و متکبر نیز بود. اعیان زمان و اشراف جهان که به ملازمتش می‌رفتند بی‌شائبه انتظار هیچ کس را بار نمی‌داد و بعد از آنکه مجال دخول می‌شد بر روی دشک با ارکان دولت و اعیان حضرت ملاقات می‌کرد». ۱۱۲
اما مهمترین نقشی که نجم ثانی در زندگی سیاسی خود بازی کرد، شرکت در عملیات نظامی تسخیر ماوراءالنهر و نبرد با عقبه ازبکان، پس از جنگ مرو و فتح خراسان بود. در این زمینه بررسی اجمالی روابط شاه اسماعیل و ظهیرالدین محمد بابر، نواده تیمور و بنیانگذار بعدی سلسله گورکانیان هند ضروری است. چرا که در جریان این عملیات اتحاد ناپایدار و کوتاهی بین شاه اسماعیل اول و این مدعی تاج و تخت تیموری در برابر دشمن مشترک ایشان، یعنی ازبکان شکل گرفت.
همزمان با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل در ایران اوضاع در ماوراءالنهر بسیار آشفته بود. نوادگان تیمور دچار نزاع قدرت و اختلاف درونی شده بودند و شیبک خان ازبک با استفاده از این موقعیت مشغول توسعه‌طلبی در منطقه بود. او کوشید تا پایتخت سنتی تیموریان یعنی سمرقند را فتح کند و پس از چندی توانست به این مهم نایل آید. بابر که با چهار پشت نسبش به تیمور می‌رسید و سمرقند را ملک موروثی خود می‌دانست درصدد جنگ با شیبک خان درآمد و پس از چندین زد و خورد مغلوب او گردید و مجبور شد خواهرش خانزاده خانم را به عقد شیبک خان درآورد. خان ازبک پس از چندی عروس جغتایی را طلاق داده و به عقد فردی به نام سید هادی اتائبی درآورد. زمانی که در جنگ مرو ازبکان از ایرانیان شکست خوردند، شیبک و سید هادی هر دو کشته شدند و شاه اسماعیل خواهر بابر را که هنوز میان ازبکان بود، با احترام به نزد برادرش فرستاد. این مسئله سرآغاز روابط شاه اسماعیل و ظهیرالدین محمد بابر شد. ۱۱۳ ، ۱۱۴ ، ۱۱۵ ، ۱۱۶ در نتیجه اتحادی که میان دو طرف در مقابل ازبکان شکل گرفت، توافق شد در ازای کمک نظامی شاه اسماعیل، آنچه که بابر در ماوراءالنهر تسخیر کند از آن خود او باشد. ۱۱۷ بابر به قصد تسخیر حصار شادمان راهی ملک موروثی شد و پس از جدالی مختصر بر ازبکان فایق آمده و به شاه اسماعیل نامه نوشت که اگر نیروی بیشتری برای کمک بفرستد سایر مناطق ماوراءالنهر را نیز تسخیر خواهد کرد و در مقابل وعده داد که خطبه و سکه را در آن دیار به نام شاه اسماعیل کند. ۱۱۸ شاه اسماعیل این پیشنهاد را پذیرفته و جمعی از قزلباشان را به سرکردگی احمد بیگ صوفی اوغلی و شاهرخ خان افشار، به کمک بابر فرستاد و او در نهایت توانست بخارا و سمرقند را چند روزی از ازبکان بازپس‌گیرد. ۱۱۹ ، ۱۲۰
نزدیکی بیش از حد به قزلباشان شیعه پیش روی مردم سنی مذهب سمرقند برای بابر حکم شمشیر دولبه را داشت. انقیاد شاه اسماعیل صفوی رفته رفته زمزمه نارضایتی را در میان مردمان ماوراءالنهر برانگیخته بود، ۱۲۱ شاید به همین سبب بابر بهتر دید که امرا و قوای نظامی قزلباش را با هدایا و پیشکش‌های درخور برای شاه اسماعیل مرخص نماید. ۱۲۲ درمیان ایشان محمدخان «ایشیک آقاسی» و فرستاده نجم ثانی به سمرقند هم حضور داشت که ظاهراً بابر پذیرایی شایانی از او نکرده بود. ۱۲۳ ، ۱۲۴ محمد خان در بازگشت در شهر قم به اردوی شاه اسماعیل رسید ۱۲۵ و خبر داد بابر «بخار غرور و پندار به کاخ دماغ راه داده سر خلاف دارد» ۱۲۶ و در فکر سرکشی است. این خبر موجبات نگرانی وکیل را فراهم آورد، چنانچه «وقت و بی‌وقت به شاه اسماعیل سخنان می‌گفت تا آنکه نجم بیگ با جمع کثیری از لشکر قزلباش به یورش خراسان مامور شد و کوچ بر کوچ به آن حدود رفت». ۱۲۷ در همین اثنا بابر مجدداً با عبیدخان ازبک درگیر شده بود. ۱۲۸ نجم ثانی در بلخ به گردآوری تدارکات پرداخت، چندی بعد از جیحون عبور کرد و امیر محمد بن یوسف را نزد بابر فرستاد و پیشنهاد اتحاد مجدد را مطرح کرد. بابر پذیرفت و دو لشکر در منطقه دربند آهنین به یکدیگر رسیدند. ۱۲۹
ادامه عملیات نظامی با دو اشتباه تاکتیکی از نجم ثانی همراه بود. نخست آنکه در جریان تسخیر حصار خزار، نجم به رغم اینکه به مردم قلعه امان داد پس از تسلیم آنان، عهد و پیمان خود را فراموش کرده و دست به قتل عام زد، ۱۳۰ ، ۱۳۱ دوم اینکه نجم ثانی نه تنها در فتح قلعه به دست قزلباشان قرشی فرمان کشتار دسته جمعی را تکرار کرد بلکه حتی سادات آن شهر را که با زن و فرزند به مسجد جامع پناه برده بودند و امیر محمد بن یوسف را شفیع خود ساخته بودند به قتل آورد. استدلال سادات این بود که «ما از منتسبان خاندان مرتضوی‌ایم و یقین است لشکر قزلباش خود را محبان حیدر کرار می‌دانند» ۱۳۲ اما یاراحمد شفاعت محمد بن یوسف را رد کرد و پاسخ داد «غازیان هر ملکی را که به جنگ می‌گیرند خرد و بزرگ ایشان را به قتل می‌رسانند و ملاحظه سید و غیر سید نمی‌کنند». ۱۳۳ در اینجاست که تاریخنگاران رسمی صفویه به تخطئه و تحقیر نجم ثانی می‌پردازند و از او با عناوینی مانند «روستایی حق ناشناس»، «جاهل فحاش»، «بی رحم بیهده گوی»، «روستایی بی تمیز» و... یاد می‌کنند ۱۳۴ ، ۱۳۵ و حتی کشته شدن او را به همین عملکرد نسبت می‌دهند: «به مکافات این قباحت امیر نجم در همان چند روز به جزای عمل خود رسیده به قتل آمد». ۱۳۶
نقطه عطف لشکرکشی وکیل به ماوراءالنهر، جنگ در پای حصار غجدوان (از توابع بخارا) بود که به شکستی فاجعه‌بار از ازبکان انجامید. تا اینجا عملیات نظامی نجم ثانی با موفقیت پیش رفته بود، لیکن کدورت قزلباشان از رفتار نخوت‌آمیز او، محرک تفرقه و برخاستن زمزمه نافرمانی در سپاه شد. شخصیت خودرای وکیل نیز در پذیرش شکست از ازبکان بی تاثیر نبود. خواجه محمود سرخ در این سفر همراه او بود و به عنوان کسی که با اوضاع و احوال منطقه آشنا بود به او توصیه کرد که از جنگ پرهیز کرده و موقتاً عقب نشینی کند، ۱۳۷ بابر نیز با نظر خواجه محمود موافق بود، ۱۳۸ لیکن یاراحمد از قبول نظر ایشان سرباز زد و عزم خود را برای جنگ با ازبکان در پای حصار غجدوان جزم کرد. امرای قزلباش بنای نافرمانی با او را گذاشته و بیشتر ایشان «بنا بر عداوتی که با امیر نجم داشتند»، ۱۳۹ از سپاه او جدا شدند، لیکن نجم ثانی با بیرام بیگ قرامانی و اندک سپاه باقیمانده به جنگ ادامه داد و کشته شد. بابر نیز به سمت حصار شادمان متواری شد. ۱۴۰ درباره نحوه کشته شدن نجم ثانی اکثر منابع معتقدند که او دستگیر شده به فرمان عبیدخان ازبک به قتل رسید. تنها بوداق منشی قزوینی می‌نویسد: «میرنجم هفت تیر خورده بود، تیر هشتم بر حلقش زدند، درغلطید». ۱۴۱
شکست از ازبکان در جنگ غجدوان مهمترین پیامد پی‌گیری سیاست تحدید قدرت قزلباشان توسط شاه اسماعیل اول و وکلای تاجیک او بود. انتصاب نجم اول به وکالت و محروم ساختن قزلباشان از این منصب، خاطر آنان را به حد کافی مکدر ساخته بود.۱۴۲ پی‌گیری این سیاست با جایگزینی نجم ثانی که شخصیتی مغرور رفتاری نخوت آمیز در قبال قزلباشان داشت در نهایت به تمرد آشکار نظامیان از وکیل تاجیک و شکست فاحش در این جنگ انجامید.

نتیجه:‌
منصب «وکالت نفس نفیس همایون» که دومین مقام مملکتی در دوره آغازین حکومت صفوی بود به واسطه نیاز مبرم به قدرت نظامیان در ابتدا به عناصر قزلباش سپرده شد. حسین‌بیگ، لله شاه اسماعیل اولین گزینه وکالت در دستگاه صفوی بود. با تثبیت حکومت صفوی شاه اسماعیل نسبت به قدرت‌گیری روز افزون امرای قزلباش بیمناک شده بود و سعی نمود با تفویض منصب وکالت به دیوانسالاران ایرانی هم به موازنه بهتری بین دو ترکیب نژادی ترک و تاجیک در ساختمان حکومت خود دست یابد و هم به تحدید قدرت سیاسی قزلباشان بپردازد. امیر نجم‌الدین مسعود زرگر رشتی، از ملازمان قدیمی شاه اسماعیل دومین وکیل در سازمان اداری صفویان بود. وکیل گیلانی علاوه بر کنترل قزلباشان با موضوع تفهیم مرتبه خود به سایر دیوانسالاران سنتی ایران مواجه بود، که به چالش با منصب صدر منجر شد. نجم اول به فاصله کوتاهی درگذشت اما راه را برای یار احمد خوزانی اصفهانی، وزیر برگزیده نجم اول هموار ساخته بود. یاراحمد که با عنوان نجم ثانی وکیل سوم شاه اسماعیل شده بود نه تنها بر امور اداری سازمان صفوی مسلط شد و توان مالی قابل ملاحظه‌ای پیدا کرد بلکه عملاً در امور نظامی بر امرای قزلباش نیز تفوق یافت و همین موضوع باعث کدورت خاطر قزلباشان از او شده بود. پس از جنگ مرو در سال ۹۱۶ ه.ق شاه اسماعیل با کمک ظهیرالدین محمد بابر نواده تیمور و سرسلسله بعدی گورکانیان هند، سعی در نابودی عقبه ازبکان و تسخیر کامل ماوراءالنهر داشت. نجم ثانی به این منظور با سپاه قزلباش عازم ماوراءالنهر شد اما قزلباشان در غیاب شاه اسماعیل از او سرپیچی نمودند و نجم در موضع غجدوان از ازبکان شکست خورده و به قتل رسید. تنها علت شکست جنگ غجدوان نارضایتی امرای قزلباش از سرسپردن به فرمان یک وکیل تاجیک بود و این وخیم‌ترین پیامد به کارگیری تاجیک‌ها در منصب وکالت تا پیش از جنگ چالدران بود.

پی‌نوشت‌ها:
۱- تاریخ ایران دوره صفویان، ص ۱۶۲.
۲- همان، ص ۱۶۷.
۳- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۶۸.
۴- در باب صفویان، ص ۷۱.
۵- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۶۸.
۶- همان، ص ۴۷۷.
۷- احسن‌التواریخ، ص ۹۲.
۸- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۴۹۲.
۹- احسن‌التواریخ، ص ۱۲۳.
۱۰- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۴۹۲.
۱۱- احسن‌التواریخ، ص ۱۲۴.
۱۲- همان.
۱۳- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۹۰.
۱۴- ایران عصر صفوی، ص ۳۵.
۱۵- جواهرالاخبار، ص ۱۲۴.
۱۶- لب‌التواریخ، ص ۲۷۱.
۱۷- احسن‌التواریخ، ص ۱۸.
۱۸- همان.
۱۹- خلدبرین، ص ۷۳.
۲۰- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۹۰.
۲۱- همان، ص ۴۹۱.
۲۲- همان.
۲۳- روضه‌الصفویه، ص ۲۰۴.
۲۴- احسن‌التواریخ، ص ۱۵.
۲۵- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۹۰.
۲۶- روضه‌الصفویه، ص ۲۰۴.
۲۷- تاریخ خانی، ص ۱۰۳.
۲۸- احسن‌التواریخ، ص ۲۰.
۲۹- تشکیل دولت ملی در ایران، حکومت آق‌قویونلو و ظهور دولت صفوی، ص ۱۲۴.
۳۰- احسن‌التواریخ، ص ۲۱.
۳۱- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۹۱.
۳۲- همان، ص ۴۶۸.
۳۳- احسن‌التواریخ، ص ۸۵.
۳۴- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۱۷.
۳۵- لب‌التواریخ، ص ۲۷۲.
۳۶- جواهرالاخبار، ص ۱۲۴.
۳۷- احسن‌التواریخ، ص ۱۴۱.
۳۸- در باب صفویان، ص ۹۵.
۳۹- تاریخ ایران دوره صفویان، ص ۱۶۸.
۴۰- احسن‌التواریخ، ص ۱۰۵.
۴۱- لب‌التواریخ، ص ۲۹.
۴۲- احسن‌التواریخ، ص ۴۱.
۴۳- همان، ص ۱۱۷.
۴۴- فتوحات شاهی، ص ۲۶۴.
۴۵- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۲۲.
۴۶- جواهرالاخبار، ص ۱۲۴.
۴۷- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۶۸.
۴۸- احسن‌التواریخ، ص ۱۴۱.
۴۹- تاریخ ایران دوره صفویان، ص ۱۶۸.
۵۰- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۴۹۷.
۵۱- لب‌التواریخ، ص ۲۸۰.
۵۲- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۴۹۶.
۵۳- سفرنامه تاورنیه، ص ۵۸۸.
۵۴- صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج ۱ ص ۵۸۸.
۵۵- احسن‌التواریخ، ص ۲۰.
۵۶- تاریخ عالم‌آرای عباسی، ج ۱ ص ۲۶.
۵۷- لب‌التواریخ، ص ۲۷۴.
۵۸- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۸۴.
۵۹- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۳۷.
۶۰- احسن‌التواریخ، ص ۱۴۶.
۶۱- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۰۰.
۶۲- روضه‌الصفویه، ص ۲۲۱.
۶۳- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۰۰.
۶۴- همان، ص ۴۹۹.
۶۵- روضه‌الصفویه، ص ۲۲۱.
۶۶- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۹۴.
۶۷- لب‌التواریخ، ص ۲۵۰.
۶۸- همان.
۶۹- همان، ص ۲۴۵.
۷۰- تاریخ ایران دوره صفویان، ص ۱۶۶.
۷۱- در باب صفویان، ص ۷۱.
۷۲- لب‌التواریخ، ص ۲۸۰.
۷۳- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۳۸.
۷۴- لب‌التواریخ، ص ۲۸۱.
۷۵- همان، ص ۲۸۲.
۷۶- همان، ص ۲۸۱.
۷۷- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۳۸.
۷۸- لب‌التواریخ، ص ۲۲۳.
۷۹- فتوحات شاهی، ص ۳۱۶.
۸۰- احسن‌التواریخ، ص ۱۴۶.
۸۱- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۰۰.
۸۲- احسن‌التواریخ، ص ۲۰.
۸۳- همان، ص ۱۱۷.
۸۴- همان، ص ۱۴۱.
۸۵- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۱۷.
۸۶- همان، ص ۲۲.
۸۷- عالم‌آرای شاه اسماعیل، ص ۳۱۳.
۸۸- احسن‌التواریخ، ص ۱۷۲.
۸۹- خلدبرین، ص ۲۱۶.
۹۰- همان، ص ۲۱۷.
۹۱- همان، ص ۲۱۴.
۹۲- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۲۷.
۹۳- همان، ص ۵۰۱.
۹۴- فتوحات شاهی، ص ۳۱۶.
۹۵- قواعدالسلاطین، ص ۲۰۹.
۹۶- ایران عصر صفوی، ص ۳۳.
۹۷- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۱۳.
۹۸- لب‌التواریخ، ص ۲۸۱.
۹۹- احسن‌التواریخ، ص ۱۵۸.
۱۰۰- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۱۴.
۱۰۱- همان.
۱۰۲- جواهرالاخبار، ص ۱۲۸.
۱۰۳- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۱۳.
۱۰۴- همان.
۱۰۵- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۱۵.
۱۰۶- فتوحات شاهی، ص ۳۵۱.
۱۰۷- همان.
۱۰۸- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۲۷.
۱۰۹- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۲۱.
۱۱۰- همان.
۱۱۱- جواهرالاخبار، ص ۱۳۰.
۱۱۲- تاریخ ایلچی نظام‌شاه، ص ۵۶.
۱۱۳- روابط شاه اسماعیل اول صفوی با ظهیرالدین محمد بابر در فصلنامه تاریخ روابط خارجی شماره ۳۷.
۱۱۴- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۴۲۰ تا ۵۴۲۷.
۱۱۵- احسن‌التواریخ، ص ۶۹ تا ۷۳.
۱۱۶- فواید‌الصفویه، ص ۱۰.
۱۱۷- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۲۳.
۱۱۸- همان، ص ۵۲۴.
۱۱۹- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۵۱۲.
۱۲۰- شاه اسماعیل اول: پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی، ص ۳۳۱.
۱۲۱- تاریخ رشیدی، ص ۳۷۷ و ۳۸۹.
۱۲۲- احسن‌التواریخ، ص ۱۶۷.
۱۲۳- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۵۱۷.
۱۲۴- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۱۸.
۱۲۵- احسن‌التواریخ، ص ۱۶۷.
۱۲۶- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۵۲۳.
۱۲۷- تاریخ الفی، ج ۸ ص ۵۵۱۷.
۱۲۸- احسن‌التواریخ، ص ۱۶۸.
۱۲۹- همان.
۱۳۰- همان، ص ۱۷۱.
۱۳۱- خلدبرین، ص ۲۱۶.
۱۳۲- احسن‌التواریخ، ص ۱۷۲.
۱۳۳- همان.
۱۳۴- همان.
۱۳۵- خلدبرین، ص ۲۱۷.
۱۳۶- خلاصه‌التواریخ، ج ۱ ص ۱۲۲.
۱۳۷- جواهرالاخبار، ص ۱۳۰.
۱۳۸- احسن‌التواریخ، ص ۱۷۳.
۱۳۹- همان.
۱۴۰- حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر، ج ۴ ص ۱۲۳.
۱۴۱- جواهرالاخبار، ص ۱۳۱.
۱۴۲- اهمیت قتل سیاسی میرزا سلمان در فصلنامه فرهنگ شماره ۴۳، ص ۲۲۷.

کتابشناسی:

- امینی هروی، صدرالدین ابراهیم، فتوحات شاهی، تصحیح محمدرضا نصیری (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳).

- بی‌نام، عالم‌آرای شاه اسماعیل، تصحیح اصغر منتظر صاحب (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴).

- پارسادوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول: پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی (تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۷).

- تاورنیه، ژان باپتیست، سفرنامه تاورنیه، با تجدید نظر کلی، تصحیح حمید شیرانی، ترجمه ابوتراب نوری (اصفهان، کتابفروشی تایید اصفهان، ۱۳۳۶).

- تتوی، احمد و آصف خان قزوینی، تاریخ الفی جلد ۸، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲).

- ترکمان، اسکندربیگ، تاریخ عالم‌آرای عباسی، زیر نظر ایرج افشار جلد ۱ (تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲).

- جعفریان، رسول ، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست جلد ۱ (قم، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۹).

- جنابدی، میرزابیگ، روضه‌الصفویه، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد (تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۸).

- حسینی، خورشاه بن قباد، تاریخ ایلچی نظام‌شاه، تصحیح محمدرضا نصیری (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۹).

- خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار افراد بشر جلد ۴، تصحیح محمد دبیرسیاقی (تهران، خیام، ۱۳۸۰).

- دوغلات، محمد حیدر، تاریخ رشیدی، تصحیح عباسقلی غفاری‌فرد (تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۳).

- روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی (تهران، بابک، ۱۳۵۷).

- سیوری، راجر، در باب صفویان، ترجمه رمضانعلی روح‌اللهی (تهران، مرکز، ۱۳۸۰).

- سیوری، راجر، اهمیت قتل سیاسی میرزا سلمان در فصلنامه فرهنگ شماره ۴۳، ترجمه عباس هاشم‌زاده محمدیه (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۱).

- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی (تهران، مرکز، ۱۳۸۹).

- علوی عاملی، سید محمد، قواعدالسلاطین، تصحیح رسول جعفریان (تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۴).

- غفاری‌فرد، عباسقلی، روابط شاه اسماعیل اول صفوی با ظهیرالدین محمد بابر در فصلنامه تاریخ روابط خارجی شماره ۳۷ (تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۸۷).

- قزوینی، ابوالحسن، فواید‌الصفویه، تصحیح مریم میراحمدی (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۷).

- قزوینی، بوداق منشی، جواهرالاخبار، تصحیح محسن بهرام‌نژاد (تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۹).

- قزوینی، یحیی بن عبدالطیف، لب‌التواریخ، تصحیح میرهاشم محدث (تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۶).

- قمی، احمد بن شرف‌الدین، خلاصه‌التواریخ جلد ۱، تصحیح احسان اشراقی (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳).

- کمبریج، پژوهش جمعی، تاریخ ایران دوره صفویان، ترجمه یعقوب آژند (تهران، جامی، ۱۳۸۰).

- لاهیجی، علی بن شمس‌الدین، تاریخ خانی، تصحیح منوچهر ستوده (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲).

- مستوفی، محمد حسن، زبده‌التواریخ، تصحیح بهروز گودرزی (تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۵).

- واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، تصحیح میرهاشم محدث (تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۲).

- وحید قزوینی، محمد طاهر، تاریخ جهان‌آرای عباسی، تصحیح سعید میرمحمدصادق (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳).

- هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، حکومت آق‌قویونلو و ظهور دولت صفوی، ترجمه کیکاوس جهانداری (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷).

چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۲۳:۳۹